Part21
#Part21
شروع کردم به پختن کیک و مواد و باهم مخلوط میکردم .....
زرده تخممرغ و با شکر و روغن شیر و هل بکینگ پودر و وانیل مخلوط میگردم
۴ تا تخم مرغ ۱ لیوان شیر ۳ تا پیمونه شکر ....
باقی مواد ...
داشتم مخلوط میکردم که یه تره از موهام افتاد جلومو اگه الان همزن و خاموش میکردم کیک خراب میشد
از اون ور اگه مو میرفت تو کبک که خودمم نمیخوردم ... چه برسه به یاشار !
و از یه طرف دیگه کسی نبود موهامو بزنه پشت گوشم که از شال زده بود بیرون ....
با تمام توان داد زدم :
- پرییییییی! پریییییییی جووننن بیا کمککک .
بیا موهامو بزن کنار الان مو میره تو کیککک
پریییییییی
پرییییی!
- خانننممم منن دسستمم بنده اصلا نمیتونم بیام"
- وااااای پری لطفا! یه بار ازت کمک خواستم ...
- مگه چند روز اومدین که چند بار کمک بخواین ؟
- ول کن بیا دیگه !
- نمیتونم
هوفففففف پس که اینطور !
سعی کردم با فوت کردن اون مو رو بزنم کنار که اصلا فایده نداشت ...
با صدای قدم هاییی که به آشپز خونه نزدیک میشد خوشحال از اینکه پری اومده لبخند عمیقی زدم چون پوست بینی ام خیلی قلقلک میداد ...
اما با دیدن یاشار لبخند رو لبم ماسید .!
- چیشده؟ کمک لازم داری بیام.
- نه ممنون
- ولی احساس کردم که پری و صدا زدی
- خب آره موهام تو صورتم بودن اذیتم میکردن هم ممکن بود بره توی کیک که الان دیگه لازم نیست فوتش کردم رفت اونور دیگه نیازی .....
همونطور یه بند داشتم توضیح میدادم که احساس کردم نفسای کسی به صورتم میخوره.
با تردید بدون اینکه برگردم با چشام سمت چپ و نگاه کردم که دیدم یاشار روی دوپا نشسته و با یه دستش موهامو پیش گوشم نگه داشته
زل زده بهم و یه کجخندی هم روی لباش بود ...
#یاشار
همونطور با سر پایین مشغول توضیح دادن بود که رفتم کنارش و موهاشو گرفتم
موهاش قشنگن نرم ان .
موهاش یکم .... شبیه .... شبیه موهای مامانمه !
هع .
نفهمیدم که چقدر بهش زل زدم اما اینو فهمیدم وقتی به خودم اومدم کارش با همزن تمام شده و داره صدام میزنه:
- یاشار ؟ خوبی تو ؟
سرمو تکون دادم و گفتم :
- خوبم خوبم
- چت شد یهو ؟ انگار یهو ناراحت بشی. ... اونطور بودی ....
واو پارت جدیدوووووووووووووووووووووو😎
چطور بود این پارت ؟
کامنت کنید
شروع کردم به پختن کیک و مواد و باهم مخلوط میکردم .....
زرده تخممرغ و با شکر و روغن شیر و هل بکینگ پودر و وانیل مخلوط میگردم
۴ تا تخم مرغ ۱ لیوان شیر ۳ تا پیمونه شکر ....
باقی مواد ...
داشتم مخلوط میکردم که یه تره از موهام افتاد جلومو اگه الان همزن و خاموش میکردم کیک خراب میشد
از اون ور اگه مو میرفت تو کبک که خودمم نمیخوردم ... چه برسه به یاشار !
و از یه طرف دیگه کسی نبود موهامو بزنه پشت گوشم که از شال زده بود بیرون ....
با تمام توان داد زدم :
- پرییییییی! پریییییییی جووننن بیا کمککک .
بیا موهامو بزن کنار الان مو میره تو کیککک
پریییییییی
پرییییی!
- خانننممم منن دسستمم بنده اصلا نمیتونم بیام"
- وااااای پری لطفا! یه بار ازت کمک خواستم ...
- مگه چند روز اومدین که چند بار کمک بخواین ؟
- ول کن بیا دیگه !
- نمیتونم
هوفففففف پس که اینطور !
سعی کردم با فوت کردن اون مو رو بزنم کنار که اصلا فایده نداشت ...
با صدای قدم هاییی که به آشپز خونه نزدیک میشد خوشحال از اینکه پری اومده لبخند عمیقی زدم چون پوست بینی ام خیلی قلقلک میداد ...
اما با دیدن یاشار لبخند رو لبم ماسید .!
- چیشده؟ کمک لازم داری بیام.
- نه ممنون
- ولی احساس کردم که پری و صدا زدی
- خب آره موهام تو صورتم بودن اذیتم میکردن هم ممکن بود بره توی کیک که الان دیگه لازم نیست فوتش کردم رفت اونور دیگه نیازی .....
همونطور یه بند داشتم توضیح میدادم که احساس کردم نفسای کسی به صورتم میخوره.
با تردید بدون اینکه برگردم با چشام سمت چپ و نگاه کردم که دیدم یاشار روی دوپا نشسته و با یه دستش موهامو پیش گوشم نگه داشته
زل زده بهم و یه کجخندی هم روی لباش بود ...
#یاشار
همونطور با سر پایین مشغول توضیح دادن بود که رفتم کنارش و موهاشو گرفتم
موهاش قشنگن نرم ان .
موهاش یکم .... شبیه .... شبیه موهای مامانمه !
هع .
نفهمیدم که چقدر بهش زل زدم اما اینو فهمیدم وقتی به خودم اومدم کارش با همزن تمام شده و داره صدام میزنه:
- یاشار ؟ خوبی تو ؟
سرمو تکون دادم و گفتم :
- خوبم خوبم
- چت شد یهو ؟ انگار یهو ناراحت بشی. ... اونطور بودی ....
واو پارت جدیدوووووووووووووووووووووو😎
چطور بود این پارت ؟
کامنت کنید
۳.۵k
۲۹ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.