Part23
#Part23
ای وای !
هم پری اشتباه گفت هم من الکی خودمو یه شام مهمون یاشار کردم هم یاشار به حرفم گوش کرد !
وای عجب صحنه ای !
حالا منو و پری هیچی من نمیدونم یاشار با این عقلش چطور مافیا شده !
ناهار به اصرار من کباب شامی با برنج بود و الان هم ساعت ۵ونیم بود که یاشار گفت آماده بشم بریم رستوران ولی من بشدت خوابم میومد و میخواستم شام نخورم اما بخوابم ...
عمارتش خیلییی حال میداد بخوابی .
اما میدونستم که نمیزاره مث مامانا الان بخوابم پس با بیحوصله گی رفتم آماده بشم که ...
عه ! منکه نه لباس دارم نه لوازم آرایشی!
داد زدم :
یاشار.... یاشار
خونسرد از پله هاا بالا اومد و آماده تو اتاق حاضر شد :
- چته ؟
- من نه لباس دارم نه لوازم آرایشی!
- با همینا بدون آرایش بیا !
- نمیشه
یه ابروشو داد بالا و گفت
- اونوقت چرا ؟!
- چون اینا بو گرفتن و بدون آرایش هم شلخته به نظر میام من یا شام نمیخورم یا اکه بخورم باید با وسایل خودم بیام !
- خوب شام نخور "
وای وای این الان رفت ؟ داد زدم :
- بابا ببخشید ! ولی من با وسایل خودم میام وقتی مجبورم کردی اینجا بمونم باید وسایل رفاه و آماده کنی !
- الان آرایش واسه رفاهته ؟
- بله !
- زود باش دیرمون میشه !
#یاشار
اوه! الان آرایش نکنه میمیره ؟ پوففف
2 ساعت بعد ...
ساعت شد هفت و نیم و خانم تازه آماده شده تا بریم ر
ستوران ساعت ۹ و ۱۰ میشه! آه
دیدم هلیا اینهمه طولش داده فقط با یه هودی مشکی با شلوار بگ آبی ال استار مشکی شال زرشکی و کیف کمری سفید !
گفتم الان چی میخواد بپوشه طولش میده
نشست و با بی حالی سلام کرد .
- چته بچه انرژی نداری ؟!
- خوابم میاد
- ای خدا باز شروع کردی؟ بهت میگم الان خوب نیست بخوابی بعد دوباره میگی خوابم میاد ؟
- خوب چیکار کنم ؟ آخه کی ساعت هفت و نیم شب شام میخوره هاا؟ من ساعت ۱۰ شب به بعد شام میخورم هفت تا نه هم میخوابم !
- من نمیتونم مث تو انقد تنبل و بیکار باشم!
بعدم اینجا تهرانه ترافیکه راه طولانیه تا غذا آماده بشه طول میکشه !
ای وای !
هم پری اشتباه گفت هم من الکی خودمو یه شام مهمون یاشار کردم هم یاشار به حرفم گوش کرد !
وای عجب صحنه ای !
حالا منو و پری هیچی من نمیدونم یاشار با این عقلش چطور مافیا شده !
ناهار به اصرار من کباب شامی با برنج بود و الان هم ساعت ۵ونیم بود که یاشار گفت آماده بشم بریم رستوران ولی من بشدت خوابم میومد و میخواستم شام نخورم اما بخوابم ...
عمارتش خیلییی حال میداد بخوابی .
اما میدونستم که نمیزاره مث مامانا الان بخوابم پس با بیحوصله گی رفتم آماده بشم که ...
عه ! منکه نه لباس دارم نه لوازم آرایشی!
داد زدم :
یاشار.... یاشار
خونسرد از پله هاا بالا اومد و آماده تو اتاق حاضر شد :
- چته ؟
- من نه لباس دارم نه لوازم آرایشی!
- با همینا بدون آرایش بیا !
- نمیشه
یه ابروشو داد بالا و گفت
- اونوقت چرا ؟!
- چون اینا بو گرفتن و بدون آرایش هم شلخته به نظر میام من یا شام نمیخورم یا اکه بخورم باید با وسایل خودم بیام !
- خوب شام نخور "
وای وای این الان رفت ؟ داد زدم :
- بابا ببخشید ! ولی من با وسایل خودم میام وقتی مجبورم کردی اینجا بمونم باید وسایل رفاه و آماده کنی !
- الان آرایش واسه رفاهته ؟
- بله !
- زود باش دیرمون میشه !
#یاشار
اوه! الان آرایش نکنه میمیره ؟ پوففف
2 ساعت بعد ...
ساعت شد هفت و نیم و خانم تازه آماده شده تا بریم ر
ستوران ساعت ۹ و ۱۰ میشه! آه
دیدم هلیا اینهمه طولش داده فقط با یه هودی مشکی با شلوار بگ آبی ال استار مشکی شال زرشکی و کیف کمری سفید !
گفتم الان چی میخواد بپوشه طولش میده
نشست و با بی حالی سلام کرد .
- چته بچه انرژی نداری ؟!
- خوابم میاد
- ای خدا باز شروع کردی؟ بهت میگم الان خوب نیست بخوابی بعد دوباره میگی خوابم میاد ؟
- خوب چیکار کنم ؟ آخه کی ساعت هفت و نیم شب شام میخوره هاا؟ من ساعت ۱۰ شب به بعد شام میخورم هفت تا نه هم میخوابم !
- من نمیتونم مث تو انقد تنبل و بیکار باشم!
بعدم اینجا تهرانه ترافیکه راه طولانیه تا غذا آماده بشه طول میکشه !
۳.۰k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.