مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁹⁸

+بهتر شدی کوک؟(نگران)
_از کم خوابیه
+خب برو بخوابب
پ/ ک اره پسرم اگه خوابت میاد برو بخواب
فردا خیلی کار داریم و باید زود بیدار بشی
_ خب پس چاره ای نیست با اجازه تون
م/ ک شبت بخیر پسرمم
_ شب شما هم بخیر
£ شبت بخیر کوک
_ شب شماهم بخیر عمو

ویو کوک
حوصله جمع پایین و نداشت بخاطر همون سریع پاشدم و به بهانه خواب اومدم تو اتاق مسواک زدم و لباس خواب مو پوشیدم و به سمت تخت رفتم تا بخوابم


چند ساعت بعد...
ویو لانا
بعداز خوردن چایی از مامانم تشکر کردم و به همه شب بخیر گفتم منتظر یه فرصت خوب هستم تا جریان یوجین و بگم اما واقعا وقت نمیشه میزارم برای وقتی که رفتیم فرودگاه


فلش بک به فردا صبح

ویو کوک
با صدای لانا از خواب بیدار شدم
هنوز خوابم میومد
+ کوک پاشو برو حموم حاضر شو که بعد از صبحونه بریم محضر
_ هومم (خوابالود)
کوک از جاش بلند میشه و حوله حموم و ورمیداره
+عا راستی کوک... چیزه بعد از محضر که پول و هم از عموم گرفتیم بریم دنبال خونه؟
_ باشه (خوابالود)
نیم مین بعد...
ویو لانا
منتظر کوک بودم که حموم بیاد و باهم بریم برای صبحانه تا اومدنش خودم حاضر شدم که بلخره بعد نیم ساعت اومد
+آفیت باشه
_ ممنونم
+ لباستو اماده گذاشتم روی تخت
_ دستت درد نکنه
ویو کوک
لباسی که لانا گذاشته بود روی تخت و پوشیدم و موهامو خشک کردم و حالت دادم بهشون
و عطرمو زدم
_ بریم لانا؟
+عه چه زود حاضر شدی
_ من مثل شما فس فس نمیکنم
+ عهههه باشههههه جناب کوککک
_(خنده)
خب پاشو بریم عزیزم
+بریمم
ویو لانا
با کوک از اتاق خارج شدیم و به شمت اشپزخونه برای صبحانه رفتیم همه شون دور میز صبحانه بودن
+صبحتون بخیر
پ/ ک صبح شماهم بخیر دختر کوچولو
+بابااااااااا (کمی بلند)
پ/ ک (خنده رضایت از کرم)
_ صبحتون بخیر
م/ ل صبح تو هم بخیر کوک خوب خوابیدی؟
_ بله
£ صبحتون بخیر بچه ها
پ/ ک صبحت بخیر پسرم بیاید بشینید منتظر شما بودیم
_ چشم
ویو کوک
با لانا نشستیم سر سفره و بعد ده مین لانا سکوت و شکوند
+عمو امروز پول و اماده میکنید دیگه؟
من و کوک باید چک مون و برای برداشت پر کنیم


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۲)

مروارید آبیPart ⁹⁹£ اره عمو جان اماده است امروز صبح قبل اینک...

مروارید آبی Part ¹⁰⁰پنج ساعت بعد*ویو لانا بعد از تموم کردن س...

مروارید آبیPart ⁹⁷وارد اتاق که شدیم کوک حوله حمومش و ورداشت ...

. هفتمین عشق part 4مجری: سایه ی سیاه وارد میشود بزرگترین م...

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۱ فیک ازدواج مافیایی

⁶³ا/ت: “اصرار نکردم. می‌تونی نیای.”کوک: “نه دیگه، گفتی پدربچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط