part 41
#part_41
#طاها
به رها خیره شدم که تو فاصله خیلی کم از من خوابیده بود
چقدر دلم میخواست الان تو بغلم بود
زل میزدم بهش و دست میکشیدم تو موهاش
تو همین فکرا بودم که یهو رها قل خورد اومدتو بغلم
منم از خدا خواسته تو بغلم جاش دادم
خیره شده بودم بهش واقعا چه حس خوبی بود
بدجوری تحریک شده بودم که بوسش کنم
تهشم هر کاری کردم نشد مقاومت کنم
آروم خم شدم تا گونشو ببوسم
که یهو رها قل خورد و اشتباهی لباشو بوسیدم
از تعجب خشکم زد
خداروشکر بیدار نشده بود
خیالم راحت شد
دوباره به اتفاق چند ثانیه پیش فکر کردم
لبخندی رو لبام اومد و کم کم چشمام بسته شد
صبح با صدای پچ پچ از خواب بیدار شدم
چشمامو که باز کردم یهو چهارتا کله بالا سرم ظاهر شد
طاها-پشمام شما چی میگید اینجا؟
مبین-برادر فاصله رو دریاب
یه نگاه به رها انداختم که سرشو گذاشته بود رو سینم و آروم خوابیده بود
طاها-گمشو تو که دیشب وضعت از من بدتر بود
مبین-حجی دوست دخترمه واس تو چی؟
طاها-دلم میخواد
فریال-به نظرتون بهتر نیس بحث یه جا دیگه ادامه بدید الان رها بیدار میشه ها
نازی-اره...بریم صبحونه بخوریم خیلییی گشنمه
شکیب-الهی معلوم نیس دیشب چیکار کرده باهات انرژی واست نمونده
مبین-عاقا هیز نشید گشنه شدن اونم وقتی از خواب بیدار میشی یه چیز خیلی عادیه
بچه ها رفتن من اروم از رها جدا شدم
پتو روش کشیدم و به سمت سرویس رفتم
#شکلات_تلخ
#طاها
به رها خیره شدم که تو فاصله خیلی کم از من خوابیده بود
چقدر دلم میخواست الان تو بغلم بود
زل میزدم بهش و دست میکشیدم تو موهاش
تو همین فکرا بودم که یهو رها قل خورد اومدتو بغلم
منم از خدا خواسته تو بغلم جاش دادم
خیره شده بودم بهش واقعا چه حس خوبی بود
بدجوری تحریک شده بودم که بوسش کنم
تهشم هر کاری کردم نشد مقاومت کنم
آروم خم شدم تا گونشو ببوسم
که یهو رها قل خورد و اشتباهی لباشو بوسیدم
از تعجب خشکم زد
خداروشکر بیدار نشده بود
خیالم راحت شد
دوباره به اتفاق چند ثانیه پیش فکر کردم
لبخندی رو لبام اومد و کم کم چشمام بسته شد
صبح با صدای پچ پچ از خواب بیدار شدم
چشمامو که باز کردم یهو چهارتا کله بالا سرم ظاهر شد
طاها-پشمام شما چی میگید اینجا؟
مبین-برادر فاصله رو دریاب
یه نگاه به رها انداختم که سرشو گذاشته بود رو سینم و آروم خوابیده بود
طاها-گمشو تو که دیشب وضعت از من بدتر بود
مبین-حجی دوست دخترمه واس تو چی؟
طاها-دلم میخواد
فریال-به نظرتون بهتر نیس بحث یه جا دیگه ادامه بدید الان رها بیدار میشه ها
نازی-اره...بریم صبحونه بخوریم خیلییی گشنمه
شکیب-الهی معلوم نیس دیشب چیکار کرده باهات انرژی واست نمونده
مبین-عاقا هیز نشید گشنه شدن اونم وقتی از خواب بیدار میشی یه چیز خیلی عادیه
بچه ها رفتن من اروم از رها جدا شدم
پتو روش کشیدم و به سمت سرویس رفتم
#شکلات_تلخ
۲۱.۶k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.