part 43
#part_43
#طاها
از شرکت با بابا مستقیم رفتیم خونه
تو شرکت قرار بود نقشه معماری یکی از ساختمونا مهم رو برسی کنن
باباهم منو صدا کرده بود تا اونجا باشم میگفت واسه آینده کاریت میتونی از ایده اینا استفادی کنی
تو حیاط قدم میزدم و فکر میکردم
که یهو یکی زد روشونم و دو متر پریدم بالا
بابا-چته بچه عاشقی؟ چهار ساعته داری این دو متر راهو میای
طاها-حجی تو به این میگی دو متر؟
بابا-حالا هرچی بیا بریم خونه ببینم ملکه قلبم چی گذاشته مردم از گشنگی
طاها-خاک برسرم به سوسن خانم میگی ملکه قلبم اگه به مامان نگفتم
بابا-وای حواسم نبود جرعت داری به مامانت بگو تا از ارث محرومت کنم
طاها-استاد از اونجایی که شما بسیار بسیار زن زلیل تشریف دارید هرچی داری و نداری زده به اسم مامان پس چیزی نداری که بخوای منو از ارث محروم کنی در نتیجه من رفتم به مامان بگم که سوسن خانم ملکه قلبته بای
اینو گفتم و دوییدم به سمت خونه
بابا-طاها تو روحت
سوسن خانم خدمتکارمون بود و اون غذا میپخت واس همین از بابا آتو گرفتم
طاها-ماماننننننن مامانتننننننن بیا ببین شوهرت سرت هوو اورد
مامان-چته خونه رو گذاشتی رو سرت؟
بابا-عشقم اینو بیخال خودت که میدونی کم داره چرت و پرت زیاد میگه
سوسن خانم-خسته نباشید آقا براتون چای بیارم یا قهوه؟
طاها-ملکه قلب بابا شام چی داریم ملکه خانم؟
بابا زیر لب قرید
بابا-طاهاااااا
مامان-شام میریم خونه رها اینا فقط تو چی گفتی به سوسن؟
طاها-خونه اونا واس چی؟
مامان-میریم دیگه تو که بدت نمیاد
اینو گفت و یه طور خاصی نگام کرد
طاها-ماماننننن رو مخ نباش لطفا
اینو گفتم و به سمت اتاقم رفتم
شت مجبور شدم واس جمع کردن سوتی خودم بیخیال سوتی بابا بشم
شانس ندارم که
#شکلات_تلخ
برید درستونو بخونید نشینید پای رمان من 😔😂
#طاها
از شرکت با بابا مستقیم رفتیم خونه
تو شرکت قرار بود نقشه معماری یکی از ساختمونا مهم رو برسی کنن
باباهم منو صدا کرده بود تا اونجا باشم میگفت واسه آینده کاریت میتونی از ایده اینا استفادی کنی
تو حیاط قدم میزدم و فکر میکردم
که یهو یکی زد روشونم و دو متر پریدم بالا
بابا-چته بچه عاشقی؟ چهار ساعته داری این دو متر راهو میای
طاها-حجی تو به این میگی دو متر؟
بابا-حالا هرچی بیا بریم خونه ببینم ملکه قلبم چی گذاشته مردم از گشنگی
طاها-خاک برسرم به سوسن خانم میگی ملکه قلبم اگه به مامان نگفتم
بابا-وای حواسم نبود جرعت داری به مامانت بگو تا از ارث محرومت کنم
طاها-استاد از اونجایی که شما بسیار بسیار زن زلیل تشریف دارید هرچی داری و نداری زده به اسم مامان پس چیزی نداری که بخوای منو از ارث محروم کنی در نتیجه من رفتم به مامان بگم که سوسن خانم ملکه قلبته بای
اینو گفتم و دوییدم به سمت خونه
بابا-طاها تو روحت
سوسن خانم خدمتکارمون بود و اون غذا میپخت واس همین از بابا آتو گرفتم
طاها-ماماننننننن مامانتننننننن بیا ببین شوهرت سرت هوو اورد
مامان-چته خونه رو گذاشتی رو سرت؟
بابا-عشقم اینو بیخال خودت که میدونی کم داره چرت و پرت زیاد میگه
سوسن خانم-خسته نباشید آقا براتون چای بیارم یا قهوه؟
طاها-ملکه قلب بابا شام چی داریم ملکه خانم؟
بابا زیر لب قرید
بابا-طاهاااااا
مامان-شام میریم خونه رها اینا فقط تو چی گفتی به سوسن؟
طاها-خونه اونا واس چی؟
مامان-میریم دیگه تو که بدت نمیاد
اینو گفت و یه طور خاصی نگام کرد
طاها-ماماننننن رو مخ نباش لطفا
اینو گفتم و به سمت اتاقم رفتم
شت مجبور شدم واس جمع کردن سوتی خودم بیخیال سوتی بابا بشم
شانس ندارم که
#شکلات_تلخ
برید درستونو بخونید نشینید پای رمان من 😔😂
۳۴.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.