پارت هفت ازدواج اجباری
پارت هفت ازدواج اجباری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات ویو
من میخواستم اون کارو بکنم و اون کار دوست داشتن پسر داییم کوک بود نمیدونم درسته یا نه ولی من اینو میخوام
سرمو گذاشتم رو شونش اونم سرشو گذاشت رو سرم نمیدونم چند دقیقه اونجوری بودیم ولی وقتی به ساعت گوشیم نگاه کردم مثله اونایی که انکار مارمولک دیدن پریدم بالا
_یا ابل فضل چیشددددد جن دیدیییی؟
+یچیزی بدتر از جننن پاشوووو دیرمون شددددده طبق قرار ما نیم ساعت دیر کردیممممممم
_یا سید عبااااس بدوووووو
+بپر بشین تا بریمممم
با سرعت نمیدونم چند راه افتادیم انقد تند رانندگی میکردم کوک چشماشو بسته بود رسیدیم و خداروشکر من میدونستم اونا کجان رفتیم پیششون
م ا_پس چرا انقد دیر کردین
+اقا راهو گم کرده بودن
_به من چه خو یادم نبود
م ک_اینارو ولش کنین بیاین بریم بیرون
+منکه خسته شدم ولی کوک میاد
_کی گفته من میرم؟ اصن همینجا میشینم تا جناب عالی گم نشید
+بابا من اگه میخواستم گم بشم که الان اینجا نبودیم
پ ا_چقدر بحث میکنین اصن هرکی رفت داخل باید خونرو تمیز کنه
+حلع چشاته بابا من میرم
_منم میرم کمکش
پ ک_چقدر شماها یه دنده این
م ک_تازه دوتاشون برن بغل هم میشن دو دنده
هممون زدیم زیر خنده بلاخره قبول کردن که ما توی خونه بمونیم حالا بریم برا گرد گیری و تمیز کاری تا رفتیم داخل کوک مات موند
_میگم چطوره من باهاشون برم تنها نباشن
+نه دیگه راهو اومدی برگشت نداریم نگران نباش میگیم و میخندیم و گردگیری میکنیم بیبی
کوک ویو
باورم نمیشه بهم گفت بیبی؟عجبا ولی ذوق زده شدم دروغ چرا مثله همیشه ازش خوشم میاد همیشه ام برای این اذیتش میکنم چون خوشم میاد باهام کل کل کنه لبخندی زدم بهش و رفتم برا گشتن همه جارو گشتم یه اتاق زیر راه پله ها پیدا کردم تا رفتم داخل....
پایان تا پارت بعد
ادمین:خیلی دیر شد ببخشید پارت هفت هم گزارش شده بود الان گذاشتم حالم زیاد اوکی نیست میرم پارت هشت و نه براتون آپ کنم
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ات ویو
من میخواستم اون کارو بکنم و اون کار دوست داشتن پسر داییم کوک بود نمیدونم درسته یا نه ولی من اینو میخوام
سرمو گذاشتم رو شونش اونم سرشو گذاشت رو سرم نمیدونم چند دقیقه اونجوری بودیم ولی وقتی به ساعت گوشیم نگاه کردم مثله اونایی که انکار مارمولک دیدن پریدم بالا
_یا ابل فضل چیشددددد جن دیدیییی؟
+یچیزی بدتر از جننن پاشوووو دیرمون شددددده طبق قرار ما نیم ساعت دیر کردیممممممم
_یا سید عبااااس بدوووووو
+بپر بشین تا بریمممم
با سرعت نمیدونم چند راه افتادیم انقد تند رانندگی میکردم کوک چشماشو بسته بود رسیدیم و خداروشکر من میدونستم اونا کجان رفتیم پیششون
م ا_پس چرا انقد دیر کردین
+اقا راهو گم کرده بودن
_به من چه خو یادم نبود
م ک_اینارو ولش کنین بیاین بریم بیرون
+منکه خسته شدم ولی کوک میاد
_کی گفته من میرم؟ اصن همینجا میشینم تا جناب عالی گم نشید
+بابا من اگه میخواستم گم بشم که الان اینجا نبودیم
پ ا_چقدر بحث میکنین اصن هرکی رفت داخل باید خونرو تمیز کنه
+حلع چشاته بابا من میرم
_منم میرم کمکش
پ ک_چقدر شماها یه دنده این
م ک_تازه دوتاشون برن بغل هم میشن دو دنده
هممون زدیم زیر خنده بلاخره قبول کردن که ما توی خونه بمونیم حالا بریم برا گرد گیری و تمیز کاری تا رفتیم داخل کوک مات موند
_میگم چطوره من باهاشون برم تنها نباشن
+نه دیگه راهو اومدی برگشت نداریم نگران نباش میگیم و میخندیم و گردگیری میکنیم بیبی
کوک ویو
باورم نمیشه بهم گفت بیبی؟عجبا ولی ذوق زده شدم دروغ چرا مثله همیشه ازش خوشم میاد همیشه ام برای این اذیتش میکنم چون خوشم میاد باهام کل کل کنه لبخندی زدم بهش و رفتم برا گشتن همه جارو گشتم یه اتاق زیر راه پله ها پیدا کردم تا رفتم داخل....
پایان تا پارت بعد
ادمین:خیلی دیر شد ببخشید پارت هفت هم گزارش شده بود الان گذاشتم حالم زیاد اوکی نیست میرم پارت هشت و نه براتون آپ کنم
#جونگکوک #تهیونگ #نامجون #جین #شوگا #جیمین #جیهوپ #رمان #سناریو #بی_تی_اس
۸.۹k
۰۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.