دلتنگی
"دلتنگی"
P3
فردا ی اون روز جونگ کوک از ا.ت زودتر بیدار شده بود و این مورد موجب شده بود که جونگ کوک صبحونه رو آماده کنه
و.ت داشت کم کم از خواب پا میشد که بدن جونگ کوک رو کنار خودش رو تخت دونفرشون دید
جونگ کوک نزاشت ا.ت حرفی بزنه
و بعد شروع به معذرت خواهی کرد
و همزمان داشت ا.ت رو نوازش میکرد
بعد از اتمام حرف های جونگ کوک
ا.ت رو به جونگ کوک کرد و گفت
میدونی چیه؟
همیشه دوست داشتم پیدات کنم
و بعد من این حرفارو بزنم
جونگ کوک چشماش داشت از برق فراوون میدرخشید
_یعنی دوست داری باهم باشیم؟
ا.ت جونگ کوک رو بغل کرد و آروم تو گوشش زمزمه کرد
معلومه دلیل زندگیم
و اون ها پیش هم سالیان سال با خوبی و خوشی زندگی کردند
راستی اونا حاصل عشقشون دوتا فرشته هم بود
پایان♡
P3
فردا ی اون روز جونگ کوک از ا.ت زودتر بیدار شده بود و این مورد موجب شده بود که جونگ کوک صبحونه رو آماده کنه
و.ت داشت کم کم از خواب پا میشد که بدن جونگ کوک رو کنار خودش رو تخت دونفرشون دید
جونگ کوک نزاشت ا.ت حرفی بزنه
و بعد شروع به معذرت خواهی کرد
و همزمان داشت ا.ت رو نوازش میکرد
بعد از اتمام حرف های جونگ کوک
ا.ت رو به جونگ کوک کرد و گفت
میدونی چیه؟
همیشه دوست داشتم پیدات کنم
و بعد من این حرفارو بزنم
جونگ کوک چشماش داشت از برق فراوون میدرخشید
_یعنی دوست داری باهم باشیم؟
ا.ت جونگ کوک رو بغل کرد و آروم تو گوشش زمزمه کرد
معلومه دلیل زندگیم
و اون ها پیش هم سالیان سال با خوبی و خوشی زندگی کردند
راستی اونا حاصل عشقشون دوتا فرشته هم بود
پایان♡
- ۴.۰k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط