*شیلان*
*شیلان*
هیرسا:
نوبتم شد بلند شدم شیلانم بلند شد
- تو کجا ؟!!!
شیلان : منم می خوام بیام
چیزی بهش نگفتم وباهم رفتیم داخل خانم رحمانی بادیدنم لبخند زد وگفت : سلام آقاهیرسا
- سلام خانم رحمانی عزیز
شیلان متعجب نگام کرد
خانم رحمانی : چی شده هیرسا
- باز معدم ریخته بهم
خانم رحمانی : بیا بنشین
نشستم شیلانم رفت رو یه مبل نشست انقدر اروم بود خندم گرفت این همون زلزله هزار ریشتره
خانم رحمانی : خوب از کی تا حالا اینجوری
- یه دوماهی میشه رو اعصابمم تعصیر داره
خانم رحمانی اشاره ای به شیلان کرد وگفت : نامزادته
- نه دخترعمومه
شیلان با اخم نگام کرد
خانم رحمانی : مشروب که نمی خوری
- گاهی وقت ها
خانم رحمانی : گفتم نباید بخوری اصلا رعایت نکردی باز اینجوری شدی
شیلان بلند شد واومد جلو وگفت : اجازه خانم
خندیدم از حرفش خانم رحمانی هم لبخند زد وگفت : بگو
شیلان : اتفاقا خیلی رعایت می کنه بدبخت
زدم زیر خنده
شیلان : چرا می خندی
خانم رحمانی : چی میگه هیرسا
- راستم میگه ولی وقتی گشنم بشه معدم بهم می ریزه یا غذای که بهم نسازه حالت تهوع
شیلان رفت نشست خانم رحمانی چندتا سوال دیگه پرسید وبرام آزمایش نوشت ویه قرص تا وقتی جواب آزمایشم آماده بشه ازش خداحافظی کردم وبا شیلان اومدیم بیرون
شیلان : هی هیرسا
- هووووم
شیلان : احساسم میگه این دوست دخترت بود
- نخیر هم دانشگاهیم بود
شیلان: میگم این دخترا از چی تو خوششون میاد
- نمی دونم
شیلان : درد داری
- خیلی . به دوستم میگم کتاب ها رو بیاره خونه بریم خونه
شیلان : آخییی انقدر حالت بده
- خیلی
یادم اومد باید می رفتیم محظر گفتم : قبلش میریم یه جایی
با شیطنت گفت : می خوای عقدم کنی
خندم گرفت
شیلان : چیه خوشت اومد
- از تو
شیلان : از من از اینکه زنت بشم
- یواش بابا
متعجب وایساد وگفت : من که یواش راه میرم
اینبار من متعجب نگاش کردم وخندیدم
شیلان : چیه ؟
هیرسا:
نوبتم شد بلند شدم شیلانم بلند شد
- تو کجا ؟!!!
شیلان : منم می خوام بیام
چیزی بهش نگفتم وباهم رفتیم داخل خانم رحمانی بادیدنم لبخند زد وگفت : سلام آقاهیرسا
- سلام خانم رحمانی عزیز
شیلان متعجب نگام کرد
خانم رحمانی : چی شده هیرسا
- باز معدم ریخته بهم
خانم رحمانی : بیا بنشین
نشستم شیلانم رفت رو یه مبل نشست انقدر اروم بود خندم گرفت این همون زلزله هزار ریشتره
خانم رحمانی : خوب از کی تا حالا اینجوری
- یه دوماهی میشه رو اعصابمم تعصیر داره
خانم رحمانی اشاره ای به شیلان کرد وگفت : نامزادته
- نه دخترعمومه
شیلان با اخم نگام کرد
خانم رحمانی : مشروب که نمی خوری
- گاهی وقت ها
خانم رحمانی : گفتم نباید بخوری اصلا رعایت نکردی باز اینجوری شدی
شیلان بلند شد واومد جلو وگفت : اجازه خانم
خندیدم از حرفش خانم رحمانی هم لبخند زد وگفت : بگو
شیلان : اتفاقا خیلی رعایت می کنه بدبخت
زدم زیر خنده
شیلان : چرا می خندی
خانم رحمانی : چی میگه هیرسا
- راستم میگه ولی وقتی گشنم بشه معدم بهم می ریزه یا غذای که بهم نسازه حالت تهوع
شیلان رفت نشست خانم رحمانی چندتا سوال دیگه پرسید وبرام آزمایش نوشت ویه قرص تا وقتی جواب آزمایشم آماده بشه ازش خداحافظی کردم وبا شیلان اومدیم بیرون
شیلان : هی هیرسا
- هووووم
شیلان : احساسم میگه این دوست دخترت بود
- نخیر هم دانشگاهیم بود
شیلان: میگم این دخترا از چی تو خوششون میاد
- نمی دونم
شیلان : درد داری
- خیلی . به دوستم میگم کتاب ها رو بیاره خونه بریم خونه
شیلان : آخییی انقدر حالت بده
- خیلی
یادم اومد باید می رفتیم محظر گفتم : قبلش میریم یه جایی
با شیطنت گفت : می خوای عقدم کنی
خندم گرفت
شیلان : چیه خوشت اومد
- از تو
شیلان : از من از اینکه زنت بشم
- یواش بابا
متعجب وایساد وگفت : من که یواش راه میرم
اینبار من متعجب نگاش کردم وخندیدم
شیلان : چیه ؟
۱۵.۹k
۱۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.