*شیلان*
*شیلان*
شیلان:
هیرسا اومد طرفم دوییدم رفتم پشت مبل
هیرسا : می زنم تو سرت شیلان یه بار دیگه اینجوری حرف بزنی
خندیدم وگفتم : خیلی خوب بابا شوخی کردم .می دونم خیلی مردی
اینبار دیگه واقعا عصبی شد بابالنگ دراز چه زودم گرفتم
از پشت گرفتم تو دستاش
- هیرسا شوخی می کنم بخدا
هیرسا : بی خود کردی شوخی بالا +18 می کنی
- من که ۲۱ سالمه
هیرسا: واسه من زبون درازی نکن بگو غلط کردم وتکرار نمی کنم
- تکرار نمی کنم
هیرسا : بگو غلط کردم
- بگو غلط کردم
هیرسا : بگو شیلان غلط کرد
- هیرسا غلط کرد
هیرسا : نمیگی
- نه
رهام کرد وگفت : خوشت میاد تو بغلم بمونی
- اوق
هیرسا : باشه بگو اوق
رفت طرف در ومنم پشت سرش با هم اومدیم بیرون
ورفتیم تو آسانسور
هیرسا : تو کی این همه خرید کردی ؟!
برگشتم نگاش کردم وگفتم : تو کی رفتی اتاق من
هیرسا: صبح
- کارت خیلی زشته
هیرسا: بعد تو بدون در زدن میای اتاق من وهر دیقه اونجا پلاسی زشت نیست . من نرفتم نگین رفت رفتم گفتم از اتاقت بیاد بیرون
- اها
هیرسا : بله
رفتیم پایین منم فکرم مشغول بود حتا نمی دونم چطور سوار ماشین شدم
هیرسا : ساکت شدی ...ناراحت شدی نگین اومد اتاقت نزاشتم بمونه اتاقت اونم بهش برخورد رفت
- این کتابا رو کجا بخرم ؟!
هیرسا کاغذ رو ازم گرفت بعد اخم کرد
- چی شد
هیرسا : هیچی
زود تغییر قیافه داد وگفت : یه کتابخونه هست یکی از دوستام اونجاست زنگ می زنم میگم برات پیدا کنه
- مرسی
برگشت نگام کرد وگفت : نگفتی علی از کجا می شناسی ؟!
- نمی دونم پسر دایی ام ودایی ام گفتن رابط بینمون بوده مدارکمو فرستادن براش که کارامو انجام بده
هیرسا : چرا نفرستادی برای من یا مثلا....آخ ...
- چی شدی هیرسا ...هیرسا
شیلان:
هیرسا اومد طرفم دوییدم رفتم پشت مبل
هیرسا : می زنم تو سرت شیلان یه بار دیگه اینجوری حرف بزنی
خندیدم وگفتم : خیلی خوب بابا شوخی کردم .می دونم خیلی مردی
اینبار دیگه واقعا عصبی شد بابالنگ دراز چه زودم گرفتم
از پشت گرفتم تو دستاش
- هیرسا شوخی می کنم بخدا
هیرسا : بی خود کردی شوخی بالا +18 می کنی
- من که ۲۱ سالمه
هیرسا: واسه من زبون درازی نکن بگو غلط کردم وتکرار نمی کنم
- تکرار نمی کنم
هیرسا : بگو غلط کردم
- بگو غلط کردم
هیرسا : بگو شیلان غلط کرد
- هیرسا غلط کرد
هیرسا : نمیگی
- نه
رهام کرد وگفت : خوشت میاد تو بغلم بمونی
- اوق
هیرسا : باشه بگو اوق
رفت طرف در ومنم پشت سرش با هم اومدیم بیرون
ورفتیم تو آسانسور
هیرسا : تو کی این همه خرید کردی ؟!
برگشتم نگاش کردم وگفتم : تو کی رفتی اتاق من
هیرسا: صبح
- کارت خیلی زشته
هیرسا: بعد تو بدون در زدن میای اتاق من وهر دیقه اونجا پلاسی زشت نیست . من نرفتم نگین رفت رفتم گفتم از اتاقت بیاد بیرون
- اها
هیرسا : بله
رفتیم پایین منم فکرم مشغول بود حتا نمی دونم چطور سوار ماشین شدم
هیرسا : ساکت شدی ...ناراحت شدی نگین اومد اتاقت نزاشتم بمونه اتاقت اونم بهش برخورد رفت
- این کتابا رو کجا بخرم ؟!
هیرسا کاغذ رو ازم گرفت بعد اخم کرد
- چی شد
هیرسا : هیچی
زود تغییر قیافه داد وگفت : یه کتابخونه هست یکی از دوستام اونجاست زنگ می زنم میگم برات پیدا کنه
- مرسی
برگشت نگام کرد وگفت : نگفتی علی از کجا می شناسی ؟!
- نمی دونم پسر دایی ام ودایی ام گفتن رابط بینمون بوده مدارکمو فرستادن براش که کارامو انجام بده
هیرسا : چرا نفرستادی برای من یا مثلا....آخ ...
- چی شدی هیرسا ...هیرسا
۲۱.۷k
۱۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.