زمستان

زمستان
چمدان به دست
ایستاده
در مرز جنون فصل ها ،
چشم دوخته به جاده ای
که تو
با لباسی سبز
و سبدی از پامچال و بنفشه در دست
بیایی
بوسه ای بر گونه اش بزنی
تا برود
دیدگاه ها (۱)

می‌نویسم تا زنی را که دوست دارماز شهر بی‌شعر،شهر بی‌عشقشهر ا...

‍ .💟 .تو چون یکی خنثیکه حاصلضرب هر کس با عشق بی خاصیتتمساوی...

I ❤ ️ Uتـــ💙 ـــــو زندگی هر کسآدمایی هستن کههمین که هستن، آ...

ﻣﻦ ﺩﺭﺷﻌﺒﺪﻩ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭﯼ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡﻭ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﻘﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺩﺷ...

#عاشقانه_های_من#یلدا بوی یلدا را می شنوی #یلداتون پیشاپیش مب...

تو رفته ای و حاصل تفریق تو از این شهر، چیزی شده که در باورت ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط