دوتاتون وکیل بودید و خیلی متحرف و شیطون حالا رفته بودید د
دوتاتون وکیل بودید و خیلی متحرف و شیطون حالا رفته بودید دفتر بابات چونکه اون دادستان بود کارتون داشت
ب.ا خب بچه ها من میرم اتاق کارم یه دو ساعت کار دارم اینجا وایستید تا بیام
+باشه پدر جان
ب.ا رفت
ویو ات
+بابای تهیونگ رفت منم کرمم گرفت تهیونگو تحریک کنم رفت نشست پشت میز بابام رفتم و کراواتشو گرفتم و نشستم روی پاش
-بیب شیطون شدیا
+ددی یعنی میگی نبودم
-بله و همیشه هم تنبیه میشی
+ددی تهیونگم دلش نمی خواد منو به فاک بده
-عا بیب معلومه
∆تهیونگ لبشو محکم گذاشت روی لب دختر و اونو گذاشت روی میز میدونید بابای تهیونگ هم می خواست که پسرشو و عروسش بچه دار بشن و میدونست اونا اینقدر منحرفن پس اونا رو تنها گذاشت ....
+اههه ددی لبام درد میکنه(لوس)
-بهت گفتم که پارشون میکنم بیب(خمار)
∆پسر به سمت در رفت و قفلش کرد بهدش رفت سمت دختر و لباساشو در اورد و گردن و ترقوه دختر رو نقاشی میکرد به سمت س.ینه های دختر رفت و یکی پس از دیگری رو می خورد عین یه بچه بعدش دختر دستشو سمت کمربند پسر برد و بازش کرد به عضو بزرگ شده ی پسر رو توی دستش گرفت و وارد دهانش کرد پسر موهای دختر رو گرفت و اه و ناله میکرد
-اه بیب تو اه همیشه منو اههه به اوج میرسونی
∆بعدش توی دهن دختر کام کرد و دختر اونو قورت داد پسر دختر رو برگردوند و عضوش که بزرگتر از قبل بود رو بدون هیچی محکم وارد دختر میکنه که دختر جیغ بلندی میکشه و از چشماش اشک میاد
+اهه ددی درد میکنه اههه اییی بیارش بیروننن
-نو نو ...خودت شروع ....کردی....خودتم تمومش کن
ویو بابای ته
ب.ت میدونستم که اینکارو میکنن رفتم و دوربینو باز کردم که دیدم تهیونگ و ات دارن همو میبوسن تهیونگ رفت و درو بست و عوا خاک به سرم نمیدونستم تا اینجا پیش میرن سریع لپ تاپو بستم نفس نفس میزدم رفتم و پشت در که دیدم صداشون میاد هنوز دارن صحبت میکنن البته با ناله در زدم
ویو تهیونگ
-دیگه تموم شد لباسشو پوشید از درد داشت به خودش میپیچید روی میزو دیدم که..(ارو همون که خودت میدونی) با دستمال تمیز کردم ات هم از خستگی روی مبل دراز کشید رفتم پیشش که دیدم در میزنن درو باز کردم که دیدم بابامه
ب.ت تهیونگا توی اتاق من دوربینه حداقل میزاشتی تو خونه انجامش بدی پسره ی (هیه خاک به سرم پدرم عین پسرش)
-بابا😳😳(قرمز شد)
ب.ت ات رو ببر خونه 😑
-ب..باشه
ویو ماشین
+تهیونگا نرسیم خونه من تورو جرت میدم
-فعلا تو جر خوردی ولی دیگه نمیتونم تو چشم بابام نگاه کنممممم
+لبخند تلخ
∆و اینگونه شد تا یک سال بابای تهیونگ بهش تیکه مینداخت ولی اگه شما جای ات بودید اونم تو واقعیت چیکار میکردید
ب.ا خب بچه ها من میرم اتاق کارم یه دو ساعت کار دارم اینجا وایستید تا بیام
+باشه پدر جان
ب.ا رفت
ویو ات
+بابای تهیونگ رفت منم کرمم گرفت تهیونگو تحریک کنم رفت نشست پشت میز بابام رفتم و کراواتشو گرفتم و نشستم روی پاش
-بیب شیطون شدیا
+ددی یعنی میگی نبودم
-بله و همیشه هم تنبیه میشی
+ددی تهیونگم دلش نمی خواد منو به فاک بده
-عا بیب معلومه
∆تهیونگ لبشو محکم گذاشت روی لب دختر و اونو گذاشت روی میز میدونید بابای تهیونگ هم می خواست که پسرشو و عروسش بچه دار بشن و میدونست اونا اینقدر منحرفن پس اونا رو تنها گذاشت ....
+اههه ددی لبام درد میکنه(لوس)
-بهت گفتم که پارشون میکنم بیب(خمار)
∆پسر به سمت در رفت و قفلش کرد بهدش رفت سمت دختر و لباساشو در اورد و گردن و ترقوه دختر رو نقاشی میکرد به سمت س.ینه های دختر رفت و یکی پس از دیگری رو می خورد عین یه بچه بعدش دختر دستشو سمت کمربند پسر برد و بازش کرد به عضو بزرگ شده ی پسر رو توی دستش گرفت و وارد دهانش کرد پسر موهای دختر رو گرفت و اه و ناله میکرد
-اه بیب تو اه همیشه منو اههه به اوج میرسونی
∆بعدش توی دهن دختر کام کرد و دختر اونو قورت داد پسر دختر رو برگردوند و عضوش که بزرگتر از قبل بود رو بدون هیچی محکم وارد دختر میکنه که دختر جیغ بلندی میکشه و از چشماش اشک میاد
+اهه ددی درد میکنه اههه اییی بیارش بیروننن
-نو نو ...خودت شروع ....کردی....خودتم تمومش کن
ویو بابای ته
ب.ت میدونستم که اینکارو میکنن رفتم و دوربینو باز کردم که دیدم تهیونگ و ات دارن همو میبوسن تهیونگ رفت و درو بست و عوا خاک به سرم نمیدونستم تا اینجا پیش میرن سریع لپ تاپو بستم نفس نفس میزدم رفتم و پشت در که دیدم صداشون میاد هنوز دارن صحبت میکنن البته با ناله در زدم
ویو تهیونگ
-دیگه تموم شد لباسشو پوشید از درد داشت به خودش میپیچید روی میزو دیدم که..(ارو همون که خودت میدونی) با دستمال تمیز کردم ات هم از خستگی روی مبل دراز کشید رفتم پیشش که دیدم در میزنن درو باز کردم که دیدم بابامه
ب.ت تهیونگا توی اتاق من دوربینه حداقل میزاشتی تو خونه انجامش بدی پسره ی (هیه خاک به سرم پدرم عین پسرش)
-بابا😳😳(قرمز شد)
ب.ت ات رو ببر خونه 😑
-ب..باشه
ویو ماشین
+تهیونگا نرسیم خونه من تورو جرت میدم
-فعلا تو جر خوردی ولی دیگه نمیتونم تو چشم بابام نگاه کنممممم
+لبخند تلخ
∆و اینگونه شد تا یک سال بابای تهیونگ بهش تیکه مینداخت ولی اگه شما جای ات بودید اونم تو واقعیت چیکار میکردید
- ۵.۲k
- ۰۵ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط