💀🩸پارت13🩸💀
💀🩸پارت13🩸💀
ادامه))
که کوک اومد کنارم نشست
کوک: سلام
لیا: سلام(سرد)
کوک: بیا بشین رو پام
لیا: چرا(سرد)
کوک: چرا سرد شدی
(اون لحظه فهمیدم می خواد تنبیهم کنه به خواطر همین سرد شده بودم)
لیا: همیشه سردم
کوک: هه
لیا: چیه مگه
کوک: خون می خوای
لیا: نه. امروز چهار تا پاکت خوردم
کوک: یا خدا
لیا: هه ما خون اشامیم خوب
کوک: هه
لیا: چرا هه هه می کونی
کوک: هیچی
لیا:خنگ
بعدم کوک منو بغل کرد رو مبل و فیلم دیدیم بعدم خوابم بورد
ویو کوک))
به خودم اومدم دیدم لیا خوابیده بلند شدم بغلش کردم گذاشتمش رو تخت خودمم اومدم پایین تلویزیون رو خواموش کردم چراقاهم خواموش کردم رفتم بالا کنار لیا خوابیدم.
پرش زمانی به صبح🩸💀
ویو لیا))
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل کوکم
از بغلش اروم اومدم بیرون و رفتم دست شویی بعدم خوابیدم
از زبان نویسنده) ✓
بچها امروز داخل داستان روز تعطیله
حمایت فراموش نشه💀🩸
بای🧸🎀
ادامه))
که کوک اومد کنارم نشست
کوک: سلام
لیا: سلام(سرد)
کوک: بیا بشین رو پام
لیا: چرا(سرد)
کوک: چرا سرد شدی
(اون لحظه فهمیدم می خواد تنبیهم کنه به خواطر همین سرد شده بودم)
لیا: همیشه سردم
کوک: هه
لیا: چیه مگه
کوک: خون می خوای
لیا: نه. امروز چهار تا پاکت خوردم
کوک: یا خدا
لیا: هه ما خون اشامیم خوب
کوک: هه
لیا: چرا هه هه می کونی
کوک: هیچی
لیا:خنگ
بعدم کوک منو بغل کرد رو مبل و فیلم دیدیم بعدم خوابم بورد
ویو کوک))
به خودم اومدم دیدم لیا خوابیده بلند شدم بغلش کردم گذاشتمش رو تخت خودمم اومدم پایین تلویزیون رو خواموش کردم چراقاهم خواموش کردم رفتم بالا کنار لیا خوابیدم.
پرش زمانی به صبح🩸💀
ویو لیا))
صبح از خواب بیدار شدم دیدم تو بغل کوکم
از بغلش اروم اومدم بیرون و رفتم دست شویی بعدم خوابیدم
از زبان نویسنده) ✓
بچها امروز داخل داستان روز تعطیله
حمایت فراموش نشه💀🩸
بای🧸🎀
۸.۲k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.