part 9
part 9
ات:بیدار شدی
تهیونگ:اره (خابالو)
بیا دیگه غدا امادست
تهیونگ:باشه
نشستیم و غذا رو خوردیم
تهیونگ سرشو گذاشت رویه پاهام
تهیونگ:خیلی دوست دارم
ات:منم
تهیونگ:خوب میشه ببوسمت
ات:نوچ نمیشه من دوست ندارم
تهیونگ:باشه هرجور راحتی
تا خوده شب حرف میزدیم و شوخی میکردیم خیلی خوش گذشت
همیه وسایلو جم کردیم و سواره ماشین شدیم رفتیم خونه ما
ات:واسیه همچی مرسی
تهیونگ:خواهش میکنم نامزده خوشگلم(لبخند)
ات:خوب من دیگه برم
رفتم و دره اعمارتو باز کردم و داخل شدم
ویو تهیونگ
چیه چم شده چرا اینجورییم ها این دختر داره با من چیکار میکنه نکنه عاشقش میشم نه نه همچین چیزی نیست اوفف
(صبح روزه بعد)
ویو ات
صبح هرچی تویه بوخچیه لباسم گشتم اما هیچی پیدا نکردم
ات:اوففف من چقد بد بختم بغضم گرفت که هتا به جفت لباسه مناسب هم ندارم و با ناچاری یه جفت برداشتم و پوشیدم خیلی ساده بود و موهامو هم باز گذاشتم و رفتم پایین زن عموم و خاله تهیونگ وایستاده بودن
رسیدن و مغازیه لباس عروس
وقتی هر جفت لباسو پروف میکردم اونا خوششون نمیومد خاله که اینکار دشمنشم باهام اینجوری حرف میزنه زن عمورو که نمیگم
م/ک: اوففف اصلا نمیخواد لباس عروسو لباسه منو بپوش
ات:اما من دوست ندارم میخواهم لباسه خودمو بپوشم
م/ک:تو نمیتونی رویه حرفم حرف بزنی
پس که اینطور کسی نمیتونه رویه حرفت حرف بزنه (لحنه شوخی)
ات:این کی بود
ادامه دارد.......
هی خفنایه باحال لایک و کامنت یادتون نره
😉😉😉😉😉😉😉😉😉😉
ات:بیدار شدی
تهیونگ:اره (خابالو)
بیا دیگه غدا امادست
تهیونگ:باشه
نشستیم و غذا رو خوردیم
تهیونگ سرشو گذاشت رویه پاهام
تهیونگ:خیلی دوست دارم
ات:منم
تهیونگ:خوب میشه ببوسمت
ات:نوچ نمیشه من دوست ندارم
تهیونگ:باشه هرجور راحتی
تا خوده شب حرف میزدیم و شوخی میکردیم خیلی خوش گذشت
همیه وسایلو جم کردیم و سواره ماشین شدیم رفتیم خونه ما
ات:واسیه همچی مرسی
تهیونگ:خواهش میکنم نامزده خوشگلم(لبخند)
ات:خوب من دیگه برم
رفتم و دره اعمارتو باز کردم و داخل شدم
ویو تهیونگ
چیه چم شده چرا اینجورییم ها این دختر داره با من چیکار میکنه نکنه عاشقش میشم نه نه همچین چیزی نیست اوفف
(صبح روزه بعد)
ویو ات
صبح هرچی تویه بوخچیه لباسم گشتم اما هیچی پیدا نکردم
ات:اوففف من چقد بد بختم بغضم گرفت که هتا به جفت لباسه مناسب هم ندارم و با ناچاری یه جفت برداشتم و پوشیدم خیلی ساده بود و موهامو هم باز گذاشتم و رفتم پایین زن عموم و خاله تهیونگ وایستاده بودن
رسیدن و مغازیه لباس عروس
وقتی هر جفت لباسو پروف میکردم اونا خوششون نمیومد خاله که اینکار دشمنشم باهام اینجوری حرف میزنه زن عمورو که نمیگم
م/ک: اوففف اصلا نمیخواد لباس عروسو لباسه منو بپوش
ات:اما من دوست ندارم میخواهم لباسه خودمو بپوشم
م/ک:تو نمیتونی رویه حرفم حرف بزنی
پس که اینطور کسی نمیتونه رویه حرفت حرف بزنه (لحنه شوخی)
ات:این کی بود
ادامه دارد.......
هی خفنایه باحال لایک و کامنت یادتون نره
😉😉😉😉😉😉😉😉😉😉
۷.۳k
۰۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.