خان زاده پارت83
#خان_زاده #پارت83
حسابی که سیگار دود کرد بالاخره سوار شد و با لحن گرفته ای گفت
_چی میخوری بگیرم؟
جواب ندادم.با همین جواب ندادنم اعصابش بهم ریخت و داد زد
_بسه دیگه...زدم خوب کردم زدم زنمی دلم میخواد بزنمت صدا سگ بدی مال منی چون... قیافه نگیر واسه من.
ناباور نگاهش کردم و گفتم
_چون زنتم آدم نیستم؟حق زندگی ندارم؟چون زنتم باید کتک بخورم؟
_آره...کتک میخوری حالا که زنی میخوری.. دیدی که باباتم قبولت نکرد پس مثل تو فیلما ادا در نیار دخترجون اونا مال تو فیلماست واقعیت تو اینه... آقا بالاسرت منم.منم که تصمیم میگیرم کی بزنمت کی نازتو بخرم کی تو قهر کنی!
فقط نگاهش کردم.تقصیر اهورا نبود!تمامی اهالی اونجا همین فکر رو داشتن فقط در عجبم اهورا که کل عمرش رو شهر بوده چرا انقدر جایگاه یه زن و بی ارزش می بینه.
استارت زد و زیر لب غرید
_واسه خاطر یه الف بچه ببین به چه حالی افتادیم.
* * * * * *
همزمان که از حموم اومدم بیرون در هم باز شد و اهورا با پلاستیک های خرید اومد داخل.
نفس عمیقی کشید و گفت
_چه بوی غذایی راه انداختی خانوم.
با لبخند کوتاهی گفتم
_الان می کشم.
خریدا رو گذاشت و تازه چشمش بهم افتاد و با شیطنت گفت
_دوره ی تحریمی تموم شد به سلامتی؟
سر تکون دادم.
به سمتم اومد و گفت
_پشیمون شدم پس شام نمیخوام.
🍁 🍁 🍁
حسابی که سیگار دود کرد بالاخره سوار شد و با لحن گرفته ای گفت
_چی میخوری بگیرم؟
جواب ندادم.با همین جواب ندادنم اعصابش بهم ریخت و داد زد
_بسه دیگه...زدم خوب کردم زدم زنمی دلم میخواد بزنمت صدا سگ بدی مال منی چون... قیافه نگیر واسه من.
ناباور نگاهش کردم و گفتم
_چون زنتم آدم نیستم؟حق زندگی ندارم؟چون زنتم باید کتک بخورم؟
_آره...کتک میخوری حالا که زنی میخوری.. دیدی که باباتم قبولت نکرد پس مثل تو فیلما ادا در نیار دخترجون اونا مال تو فیلماست واقعیت تو اینه... آقا بالاسرت منم.منم که تصمیم میگیرم کی بزنمت کی نازتو بخرم کی تو قهر کنی!
فقط نگاهش کردم.تقصیر اهورا نبود!تمامی اهالی اونجا همین فکر رو داشتن فقط در عجبم اهورا که کل عمرش رو شهر بوده چرا انقدر جایگاه یه زن و بی ارزش می بینه.
استارت زد و زیر لب غرید
_واسه خاطر یه الف بچه ببین به چه حالی افتادیم.
* * * * * *
همزمان که از حموم اومدم بیرون در هم باز شد و اهورا با پلاستیک های خرید اومد داخل.
نفس عمیقی کشید و گفت
_چه بوی غذایی راه انداختی خانوم.
با لبخند کوتاهی گفتم
_الان می کشم.
خریدا رو گذاشت و تازه چشمش بهم افتاد و با شیطنت گفت
_دوره ی تحریمی تموم شد به سلامتی؟
سر تکون دادم.
به سمتم اومد و گفت
_پشیمون شدم پس شام نمیخوام.
🍁 🍁 🍁
۷.۷k
۰۸ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.