smile
smile
part65
(پارت اخر)
یک ماه بعد
میجون و بورا و لیلی اومده بودن خونمون (شرط مامان جونگکوک این بود همگی تو یه خونه باشیم)
جانگمی: بورا جان لیلی جان چند سالشه
بورا: ماه دیگه میره تو دوسال
جانگمی: عزیزم
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: لیلی عروسک منو گرفته بهم نمیده
کوک: برید باهم بازی کنید عزیزم
لیون: سویون بابایی عروسکتو بده میخواد باهاش بازی کنه خرابش که نمیکنه
سویون: باشه
م.ک: میجون دخترت با اینکه یک سالشه خیلی سروصدا میکنه سر درد گرفتیم برید بخوابونیدش
ا/ت: اره دیگه اوهم مثل شما نمیتونه
ساکت باشه
میجون: ا/ت
ا/ت: جانم داداش
میجون: جونگکوک بهت چیزی نمیگه با مادرش اینطوری رفتار میکنی
ا/ت: نه هیچکس چیزی نمیگه حتی جانگمی باهام همکاری میکنه
جانگمی: چرا نمیاید بیاید یه عکس دست جمعی بگیریم
همگی رفتیم
جانگمی: یک دو سه
همگی عکس گرفتیم
کوک: بابا مامان کجاست
پ.ک: تو اتاقشه
ا/ت: من میرم صداش میزنم
رفتم پشت در اتاقش داشت با تلفن حرف میزد
م.ک: اره یونا جان خیالت راحت یه روزی هم کار این دختره تمام میکنیم
یونا: منتظرم
م.ک:زود زود اتفاق میفته بهت قول میدم من تنها عروسم تویی
یونا: اره میدونم اون دختره ی زشت کی نگاه میکنه نمیدونم چرا جونگکوک دوسش داره
سریع رفتم پایین
کوک: بهش گفتی؟
ا/ت: چی اره گفتم
کوک: گفت چی؟
ا/ت: الان میاد
کوک: خوبی؟
ا/ت: ها اره خوبم
رفتم پیش جانگمی نشستم
جانگمی: ا/ت چرا انگار ترسیدی
ا/ت: نه خوبم بعد بهت میگم
لیون: بیاین یه عکس دیگه
لیون: یک دو سه
(پایان فصل اول)
#فیک
#سناریو
part65
(پارت اخر)
یک ماه بعد
میجون و بورا و لیلی اومده بودن خونمون (شرط مامان جونگکوک این بود همگی تو یه خونه باشیم)
جانگمی: بورا جان لیلی جان چند سالشه
بورا: ماه دیگه میره تو دوسال
جانگمی: عزیزم
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: لیلی عروسک منو گرفته بهم نمیده
کوک: برید باهم بازی کنید عزیزم
لیون: سویون بابایی عروسکتو بده میخواد باهاش بازی کنه خرابش که نمیکنه
سویون: باشه
م.ک: میجون دخترت با اینکه یک سالشه خیلی سروصدا میکنه سر درد گرفتیم برید بخوابونیدش
ا/ت: اره دیگه اوهم مثل شما نمیتونه
ساکت باشه
میجون: ا/ت
ا/ت: جانم داداش
میجون: جونگکوک بهت چیزی نمیگه با مادرش اینطوری رفتار میکنی
ا/ت: نه هیچکس چیزی نمیگه حتی جانگمی باهام همکاری میکنه
جانگمی: چرا نمیاید بیاید یه عکس دست جمعی بگیریم
همگی رفتیم
جانگمی: یک دو سه
همگی عکس گرفتیم
کوک: بابا مامان کجاست
پ.ک: تو اتاقشه
ا/ت: من میرم صداش میزنم
رفتم پشت در اتاقش داشت با تلفن حرف میزد
م.ک: اره یونا جان خیالت راحت یه روزی هم کار این دختره تمام میکنیم
یونا: منتظرم
م.ک:زود زود اتفاق میفته بهت قول میدم من تنها عروسم تویی
یونا: اره میدونم اون دختره ی زشت کی نگاه میکنه نمیدونم چرا جونگکوک دوسش داره
سریع رفتم پایین
کوک: بهش گفتی؟
ا/ت: چی اره گفتم
کوک: گفت چی؟
ا/ت: الان میاد
کوک: خوبی؟
ا/ت: ها اره خوبم
رفتم پیش جانگمی نشستم
جانگمی: ا/ت چرا انگار ترسیدی
ا/ت: نه خوبم بعد بهت میگم
لیون: بیاین یه عکس دیگه
لیون: یک دو سه
(پایان فصل اول)
#فیک
#سناریو
۲۶.۳k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.