𝓟𝓪𝓻𝓽 18 ☕🪶
𝓟𝓪𝓻𝓽 18 ☕🪶
تهیونگ ویو
ا/ت : آره خوبم
تهیونگ : درد نداری؟
ا/ت : ن نه
اینو که گفت نگهبان درو باز کرد و اومد داخل بلند شدم و وایسادم
نگهبان : بسه دیگه بیا بریم
تهیونگ : کجا بیام؟
نگهبان : سرجای اولت خیلی حرف زدید زود باش
تهیونگ : نمیام
نگهبان : پس مجبورم بزور ببرمت
اسلحشو دراورد
نگهبان : زود باش بیا
ا/ت بلند شد
ا/ت : تهیونگ برو اشکال نداره بازم میای
تهیونگ : اما
ا/ت : اما نداره دیگه زود باش
تهیونگ : بازم میام مواظب خودت باش
ا/ت : تو هم
گونشو بوسیدم و رفتم سمت نگهبان ، منو برد سمت اتاقم
ا/ت ویو
تمام مدت خیلی درد داشتم اما نمیخواستم بروز بدم وقتی رفت رو تخت خوابیدم از درد به خودم میپیچیدم
درد بدی تو بدنم میپیچید
ا/ت : آیییی
نمیدونستم باید چیکار کنم از یه طرف زخمایی که بخاطر کتک خوردن بود از یه طرفم
درد خیلی بدی داشت
یهو در باز شد نگاه کردم خودش بود چشمام گرد شده بود این همونی بود که کتکم زد
آریان : خب خب میبینم که زیاد حالت خوب نیست
ا/ت : ....
آریان : ببینم چته چرا به خودت میپیچی
نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم خیلی درد داشتم یه چیزی به نگهبان گفت ولی من نشنیدم اومد کنارم نشست
آریان : آروم باش
ا/ت : آیییی
نگهبان اومد داخل نگاه کردم یه بسته قرص بود یکیشو دراورد و گرفت جلوم
آریان : بیا اینو بخور
ا/ت : نمی..خوام
آریان : گفتم اینو بخور( با داد )
لرزیدم به قرص نگاه کردم مُسَکِن بود ازش گرفتم یه لیوان آبم داد دستم خوردمش
آریان : حتما باید داد بزنم تا گوش کنی؟
ا/ت : چرا بهم...کمک...میکنی؟
آریان : فعلا خوب شو بعدا میفهمی
متوجه نمیشدم کسی که درحد مرگ منو میزد الان چطوری داره به من کمک میکنه
........
دردم آروم تر شد بهتر شدم خوابم گرفته بود یه لحظه همه جا سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم
آریان ویو
بلاخره خوابش برد مجبور بودم بهش کمک کنم ( بعدا میفهمید چرا ) خوابش برد از حق نگذریم خیلی خوشگل بود ولی من از هیچ کس خوشم نمیاد از هیچ کس جز پسرم فقط، توی این دنیا اون برام مهمه نه کَس دیگه ای
تهیونگ ویو
ا/ت : آره خوبم
تهیونگ : درد نداری؟
ا/ت : ن نه
اینو که گفت نگهبان درو باز کرد و اومد داخل بلند شدم و وایسادم
نگهبان : بسه دیگه بیا بریم
تهیونگ : کجا بیام؟
نگهبان : سرجای اولت خیلی حرف زدید زود باش
تهیونگ : نمیام
نگهبان : پس مجبورم بزور ببرمت
اسلحشو دراورد
نگهبان : زود باش بیا
ا/ت بلند شد
ا/ت : تهیونگ برو اشکال نداره بازم میای
تهیونگ : اما
ا/ت : اما نداره دیگه زود باش
تهیونگ : بازم میام مواظب خودت باش
ا/ت : تو هم
گونشو بوسیدم و رفتم سمت نگهبان ، منو برد سمت اتاقم
ا/ت ویو
تمام مدت خیلی درد داشتم اما نمیخواستم بروز بدم وقتی رفت رو تخت خوابیدم از درد به خودم میپیچیدم
درد بدی تو بدنم میپیچید
ا/ت : آیییی
نمیدونستم باید چیکار کنم از یه طرف زخمایی که بخاطر کتک خوردن بود از یه طرفم
درد خیلی بدی داشت
یهو در باز شد نگاه کردم خودش بود چشمام گرد شده بود این همونی بود که کتکم زد
آریان : خب خب میبینم که زیاد حالت خوب نیست
ا/ت : ....
آریان : ببینم چته چرا به خودت میپیچی
نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم خیلی درد داشتم یه چیزی به نگهبان گفت ولی من نشنیدم اومد کنارم نشست
آریان : آروم باش
ا/ت : آیییی
نگهبان اومد داخل نگاه کردم یه بسته قرص بود یکیشو دراورد و گرفت جلوم
آریان : بیا اینو بخور
ا/ت : نمی..خوام
آریان : گفتم اینو بخور( با داد )
لرزیدم به قرص نگاه کردم مُسَکِن بود ازش گرفتم یه لیوان آبم داد دستم خوردمش
آریان : حتما باید داد بزنم تا گوش کنی؟
ا/ت : چرا بهم...کمک...میکنی؟
آریان : فعلا خوب شو بعدا میفهمی
متوجه نمیشدم کسی که درحد مرگ منو میزد الان چطوری داره به من کمک میکنه
........
دردم آروم تر شد بهتر شدم خوابم گرفته بود یه لحظه همه جا سیاه شد و دیگه هیچی نفهمیدم
آریان ویو
بلاخره خوابش برد مجبور بودم بهش کمک کنم ( بعدا میفهمید چرا ) خوابش برد از حق نگذریم خیلی خوشگل بود ولی من از هیچ کس خوشم نمیاد از هیچ کس جز پسرم فقط، توی این دنیا اون برام مهمه نه کَس دیگه ای
۷۹.۲k
۱۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.