وسط خیابان نشست، گریست آنقدر که ماشین ها متوقف شدند، پرند
وسط خیابان نشست، گریست آنقدر که ماشین ها متوقف شدند، پرندگان دیگر نخواندند، ابرها حرکت نکردند. گریست و گریست و گریست.لب عروسک ها دیگر نخدیدند. آنقدر گریست که جهان هم کنار اون نشست و شروع کرد به اشک ریختن. بغض آسمان ترکید. یک جهان با اشک هایش، اشک ریخت. باران اشک هایش را شست. اشک های یک جهان راشست. سبک تر شد تمام وجودش خالی شد . سرش را گذاشت روی آسفالت سرد، چشم های پف کرده اش را بست و خوابید. دیگر بیدار نشد، جهان بعد از او برای بیدار نشدنش گریست. برای لبخند هایی که هیچوقت نتوانسته بود بزند گریست، برای تمام خالی بودن هایش گریست . جهان دیگر نتوانست بخندد. آسمان هم هیچوقت نتوانست صاف شود.
ابرها آمدند لبخند ها همگی کج شدند، چرا که حق یک نفر نبود که هيچگاه نخندد.
.محی.
"من بالاتو برات باز میکنم.
با تو تاریکی پرواز می کنم.
بیا بریم.
من چشماتو پر از خورشید میکنم.
گوشاتو پر از آواز میکنم
بیا بریم .
بعد ما بارون میباره عطر آزادی
پر میشه این خونه از رقص و گل و شادی
مابریم تو سینه ها رگبار و آهن نیست.
دیگه هیچ خاکستری از جنس آدم نیست.
"Bade ma.shervin
همون صبحی که صبح نیست.
ابرها آمدند لبخند ها همگی کج شدند، چرا که حق یک نفر نبود که هيچگاه نخندد.
.محی.
"من بالاتو برات باز میکنم.
با تو تاریکی پرواز می کنم.
بیا بریم.
من چشماتو پر از خورشید میکنم.
گوشاتو پر از آواز میکنم
بیا بریم .
بعد ما بارون میباره عطر آزادی
پر میشه این خونه از رقص و گل و شادی
مابریم تو سینه ها رگبار و آهن نیست.
دیگه هیچ خاکستری از جنس آدم نیست.
"Bade ma.shervin
همون صبحی که صبح نیست.
۴۹.۸k
۲۶ مهر ۱۴۰۱