اربابمن

#ارباب-من
part : ۲۲

کوک : چی مینا//لی ، اونوقت چجور باید حرفت رو باور کنم

که یهو .....

کیم سوکی گوشی رو از بادیگاردش میگیره

کیم سوکی : ببین کوک ، دوست دخترت الان پیش ماست ، یا شرکتت رو میدی یا میکشیمش

کوک : مگه تو خوابت ببینی
کیم سوکی : حالا که باور نمیکنی ات پیش ماست باشه ، الان گوشی رو میدم بهش تا باهاش حرف بزنی ( پوزخند )

که یهو کیم سوکی میاد و از موهای ات میگیره
کیم سوکی : بنا//ل ، مگه نمیخای نجاتت بده ؟

ات : اون .... اون نجاتم بده ؟؟؟
کیم سوکی : اره اون ... انگار خودت بلدی نجات پیدا کنی

ات : میخای بهت نشون بدم چطور بلدم ؟؟
کوک : عاااا ، ات داری چیکار میکنی ؟ بهت چی گفتم ، کاری نکن تا بیام

ات گوشی رو از کیم سوکی گرفتش و انداخت زیر پاش و خوردش کرد

ویو ات : من قبلا رفته بودم کلاس بوکس بخاطر همین به راحتی میتونستم از دستشون خلاص شم
یطوری حرف میزنن فک میکنن من میترسم
وقتی تونستم تناب دستم رو باز کنم
شوکه شدم
خشمم هر لحظه باعث میشد که بیشتر عصبانی تر بشم و بخام بکشمشون
اون اشغالا زنگ زدن به کوک و اونو تحدید کردن
و منم گوشی رو ازشون گرفتم و قط کردم
و انداختم زیر پام و خوردش کردم
بازی دیگه داشت شروع میشد
کیم سوکی از این حرکتم خیلی شوکه شده بود
طوری که قیافش نشون میداد که چقدر ترسیده بود
رفتم طرفش ، و بهش گفتم :

ات : ببین ، کتک زدن تو عین اب خوردنه برام ، و همچنین کتک زدن بادیگاردات

کیم سوکی : از من چی میخوای ؟؟( با لحن ترسیده)

ات : از زندگی منو کوک و هرکسی که به ما ربط داره خودتو میکشی بیرون ، و الانم میزاری که برم بیرون ، وگرنه بلکه کتکت میزنم تازه میکشم//ت

کیم سوکی : با.... باشه
کیم سوکی : بچها بزارین بره

ات : آفرین ، خوبع

و ات از اون اتاق رفت بیرون و وقتی خواست در خروجی رو باز کنه ....
نویسنده :kim lora
چنل ناناصمون :https://wisgoon.com/kookjbcusbak
دیدگاه ها (۲)

#ارباب-منpart :۲۳ات : افرین ، خوبع ات از اتاق رفت بیرون ولی ...

#ارباب-منpart : ۲۴ ات که از خجالت لپاش سرخ شد بود به اتاقش ر...

#ارباب-منpart :۲۱ات اونقدری به دستاش فشار اورده بود که ........

#ارباب-منpart :۲۰ات خواست بره به دنبال کوک که ‌...‌‌یکی از پ...

رمان j_k

یونا :از حرف های کوک ترسیدم که یهو در ماشین باز کرد دستم گرف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط