(استاد کیم )
(استاد کیم )
پارت ۱۱
تهیونگ : خانم کوچولو بیا آوردمش
مینو که از خجالت دیونه شده بود حتی نمیتونست حرف بزنه یا در را کمی باز کنه تا وسایل ها را برداشت نمیدونست که چجوری تو صورت استاد اش نگاه کنه دوباره گفت
تهیونگ : خانم لی
مینو ... بدو دختر مجبور دیگه
سمته در رفت و قفل را باز کرد فقد دست اش بیرون کرد و استاد کیم پلاستیک را دست اش داد و مینو زود درو قفل کرد
شروع به کارش شد
(( خودتون تصور کنید ))
بعد از اینکه پد را گذاشت ((خودتون میدونید که کجا گذاشت ))
کیف اش را در دست اش گذاشت و از تو کیف اش لباس ورزش هایش را برداشت و پوشید درد هم داشت و رنگ بر صورت نداشت
به آرامی در را باز کرد و نیم نگاه به سالون کرد هیچ کس دیده نمیشد گوشی استاد کیم تو دست اش بود
مینو .... یعنی استاد رفته
همین که پاش را بیرون گذاشت کاغذی نظرش را جلو کرد برداشت اش و شروع به خواندن نوشته هایش کرد
" مینو جان میدونم از دست بخاطر دیروز ناراحتی و خودمم اذاب وجدان داشتم دیشب رو نخوابیدم فقد بخاطر همین که نکنه پدرت اذیتت کنه و امیدوارم الان جبران کرده باشم فردا که میآمدی مدرسه گوشیم هم همرات باشه "
مینو..... یا خدا چه پسر عجیبی یعنی بخاطر من رفته
با افکارش درگیر بود زود سمته ماشین اش رفت و سوار شد
》•》•》•》•》•》•》•》•》•》•》( شب )
از وقتی اومده بود خونه تو تخت اش دراز کشیده بود مادرش هم برایش دمنوش آورده بود تا بخوره ولی نخورده بود چون مینو نمیتونست از این
چیزا بخوره
یونهی وارد اتاق اش شد و رفت سمته تخت مینو
و کنار مینو نشست
یونهی : برادر زاده کوچولوم چرا امروز همش تو اتاقشه
مینو که رو س*ینه دراز کشیده بود درست شد و به سقف خیره شد
مینو: چرا باید جایی برم که از بودنم متنفر هستن
یونهی تک خنده ای کرد
یونهی : مینو جان اون پدرت هست شاید سرت داد بزنه ولی تو فرزدنشی
مینو همه حرف های عمه اش را در عصبی گفت
مینو : خرمون میکنی آقا..
یونهی : عه مینو ......
مینو تک خنده ای کرد و گفت
مینو : ای عمه جونم دارم از درد میمیرم تو چی میگی
یونهی : آهان پس اثره جونی برم برات یه چیزی بیارم که بخوری و خوب شی
یونهی از اتاق خارج شد
@yonjin953
پارت ۱۱
تهیونگ : خانم کوچولو بیا آوردمش
مینو که از خجالت دیونه شده بود حتی نمیتونست حرف بزنه یا در را کمی باز کنه تا وسایل ها را برداشت نمیدونست که چجوری تو صورت استاد اش نگاه کنه دوباره گفت
تهیونگ : خانم لی
مینو ... بدو دختر مجبور دیگه
سمته در رفت و قفل را باز کرد فقد دست اش بیرون کرد و استاد کیم پلاستیک را دست اش داد و مینو زود درو قفل کرد
شروع به کارش شد
(( خودتون تصور کنید ))
بعد از اینکه پد را گذاشت ((خودتون میدونید که کجا گذاشت ))
کیف اش را در دست اش گذاشت و از تو کیف اش لباس ورزش هایش را برداشت و پوشید درد هم داشت و رنگ بر صورت نداشت
به آرامی در را باز کرد و نیم نگاه به سالون کرد هیچ کس دیده نمیشد گوشی استاد کیم تو دست اش بود
مینو .... یعنی استاد رفته
همین که پاش را بیرون گذاشت کاغذی نظرش را جلو کرد برداشت اش و شروع به خواندن نوشته هایش کرد
" مینو جان میدونم از دست بخاطر دیروز ناراحتی و خودمم اذاب وجدان داشتم دیشب رو نخوابیدم فقد بخاطر همین که نکنه پدرت اذیتت کنه و امیدوارم الان جبران کرده باشم فردا که میآمدی مدرسه گوشیم هم همرات باشه "
مینو..... یا خدا چه پسر عجیبی یعنی بخاطر من رفته
با افکارش درگیر بود زود سمته ماشین اش رفت و سوار شد
》•》•》•》•》•》•》•》•》•》•》( شب )
از وقتی اومده بود خونه تو تخت اش دراز کشیده بود مادرش هم برایش دمنوش آورده بود تا بخوره ولی نخورده بود چون مینو نمیتونست از این
چیزا بخوره
یونهی وارد اتاق اش شد و رفت سمته تخت مینو
و کنار مینو نشست
یونهی : برادر زاده کوچولوم چرا امروز همش تو اتاقشه
مینو که رو س*ینه دراز کشیده بود درست شد و به سقف خیره شد
مینو: چرا باید جایی برم که از بودنم متنفر هستن
یونهی تک خنده ای کرد
یونهی : مینو جان اون پدرت هست شاید سرت داد بزنه ولی تو فرزدنشی
مینو همه حرف های عمه اش را در عصبی گفت
مینو : خرمون میکنی آقا..
یونهی : عه مینو ......
مینو تک خنده ای کرد و گفت
مینو : ای عمه جونم دارم از درد میمیرم تو چی میگی
یونهی : آهان پس اثره جونی برم برات یه چیزی بیارم که بخوری و خوب شی
یونهی از اتاق خارج شد
@yonjin953
۱.۸k
۲۰ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.