گذشته تلخ و شیرین
گذشته تلخ و شیرین
پارت سوم
وسایل هامو برداشتم و رفتم طبقه پایین در رو باز کردم خدارا شکر جیمین هنوز نیومده بود سریع رفتم داخل کابین حموم و یه دوش گرفتم و ما.یو مو پوشیدم از عمد یه ما.یو باز انتخاب کرده بودم که تقریبا همه جای ب.د.ن.م. بیرون بود سریع پوشیدم تو آب استخر رفتم و تا جیمین بیاد خودمم شنا کردم
ویو جیمین
مثل هر صبح پاشدمو رفتم تو استخر شنا کنم که یهو کسی رو داخل آب دیدم با خودم گفتم نکنه ات باشه رفتم جلوتر و دیدم آره خودشه و دقیقا همون لحظه از داخل آب اومد بیرون ،
واقعا هنوز باورم. نمیشه که این ات باشه با دیدن ب.د.ن.ش تو یه ثانیه ب.د.ن. خودمم گ.ر.م گرفت فکر کنم ت.ح.ر.ی.ک. شدم چقدر ب.د.ن. خوبی داره ولی نباید خودمو بهش ببازم
دیدم داره میاد سمتم
ات:سلام پسرعمو چطوری (با لبخند )
جیمین :تو از کی شنا میکنی تا جایی که یادمه تا همین چند ساله پیش از بس بزرگ بودی نمیتونستی تو استخر جا شی (حالت تمسخر. )
ات:با گفتن این حرفش یکم ناراحت شدم ولی به روم نیاوردم و جوابش رو دادم
ات:جیمین واقعا فکر میکردم شاید تو این چهار سال عوض شده باشی ولی میبینم باز همون قدر بیچاره ای که سعی میکنی با گذشته انسان ها بهشون زخم زبون بزنی (پوزخند)
جیمین :تو به من چی گفتی (با حالت عصبی)
اصلا تو کی جرئت پیدا کردی اینطور حرف بزنی
ات:چیه نکنه انتظار داری بزارم تو هی چی میخای بهم بگی منم بهت نگاه کنم نه بابا
جیمین :ات عصبیم نکن
ات :کنم چی میشه مثلا
یهو جیمین شروع کردم به سمتم قدم برداشتن منم با هر قدم اون عقب میرفتم که یهو رسیدم به لبه استخر داشتم می افتادم که جیمینم دستشو گرفتم و با خودم کشیدم که یهو رو ه.م. افتادیم و ل.ب.ا.م.و.ن بهم خورد
ات :چیکار کردی(داد و عصبانیت )
جیمین :اصلا خودت چیکار کردی انگار من بودم که از دستت کشیدمت یا تو (با داد)
ات:به هر حال من کشیدم ولی تو میتونستی خودت رو اینور تر بندازی
جیمین : پوزخند
ات:حرصی شدم و از آب اومدم بیرون حولمم برداشتم و رفتم سمت اتاقم
جیمین :چقدر عوض شده اصلا کوتاه نمیاد مثل قدیما اس.کل نیستش خیلی شجاع شده خوشم اومد از این اخلاقش ج.ذ.ا.ب.ت.ر.ش میکنه
پایان پارت
لطفاً حمایت یادتون نره دوستون دارم بای 💜💗💗
پارت سوم
وسایل هامو برداشتم و رفتم طبقه پایین در رو باز کردم خدارا شکر جیمین هنوز نیومده بود سریع رفتم داخل کابین حموم و یه دوش گرفتم و ما.یو مو پوشیدم از عمد یه ما.یو باز انتخاب کرده بودم که تقریبا همه جای ب.د.ن.م. بیرون بود سریع پوشیدم تو آب استخر رفتم و تا جیمین بیاد خودمم شنا کردم
ویو جیمین
مثل هر صبح پاشدمو رفتم تو استخر شنا کنم که یهو کسی رو داخل آب دیدم با خودم گفتم نکنه ات باشه رفتم جلوتر و دیدم آره خودشه و دقیقا همون لحظه از داخل آب اومد بیرون ،
واقعا هنوز باورم. نمیشه که این ات باشه با دیدن ب.د.ن.ش تو یه ثانیه ب.د.ن. خودمم گ.ر.م گرفت فکر کنم ت.ح.ر.ی.ک. شدم چقدر ب.د.ن. خوبی داره ولی نباید خودمو بهش ببازم
دیدم داره میاد سمتم
ات:سلام پسرعمو چطوری (با لبخند )
جیمین :تو از کی شنا میکنی تا جایی که یادمه تا همین چند ساله پیش از بس بزرگ بودی نمیتونستی تو استخر جا شی (حالت تمسخر. )
ات:با گفتن این حرفش یکم ناراحت شدم ولی به روم نیاوردم و جوابش رو دادم
ات:جیمین واقعا فکر میکردم شاید تو این چهار سال عوض شده باشی ولی میبینم باز همون قدر بیچاره ای که سعی میکنی با گذشته انسان ها بهشون زخم زبون بزنی (پوزخند)
جیمین :تو به من چی گفتی (با حالت عصبی)
اصلا تو کی جرئت پیدا کردی اینطور حرف بزنی
ات:چیه نکنه انتظار داری بزارم تو هی چی میخای بهم بگی منم بهت نگاه کنم نه بابا
جیمین :ات عصبیم نکن
ات :کنم چی میشه مثلا
یهو جیمین شروع کردم به سمتم قدم برداشتن منم با هر قدم اون عقب میرفتم که یهو رسیدم به لبه استخر داشتم می افتادم که جیمینم دستشو گرفتم و با خودم کشیدم که یهو رو ه.م. افتادیم و ل.ب.ا.م.و.ن بهم خورد
ات :چیکار کردی(داد و عصبانیت )
جیمین :اصلا خودت چیکار کردی انگار من بودم که از دستت کشیدمت یا تو (با داد)
ات:به هر حال من کشیدم ولی تو میتونستی خودت رو اینور تر بندازی
جیمین : پوزخند
ات:حرصی شدم و از آب اومدم بیرون حولمم برداشتم و رفتم سمت اتاقم
جیمین :چقدر عوض شده اصلا کوتاه نمیاد مثل قدیما اس.کل نیستش خیلی شجاع شده خوشم اومد از این اخلاقش ج.ذ.ا.ب.ت.ر.ش میکنه
پایان پارت
لطفاً حمایت یادتون نره دوستون دارم بای 💜💗💗
- ۷.۱k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط