رویای بزرگ
رویای بزرگ
#part62
تهیونگ فورا از آشپز خونه خارج شد
ته: آجوما... آجوما...
کوک: تو هم مثل من چیزی گم کردی که از آجوما میخوای؟
ته:نه کارش دارم...
کوک: وسایلاتو جمع کردی یک ساعت دیگه ون میاد دنبالمون...
ته: کوک میشه انقد سوال نپرسی الان با آجوما کار دارم
داشت میرفت سمت اتاق این سوک که کوک گفت:
تهیونگ...بهتره این سوک چیزی در مورد رفتنمون نفهمه...
ته : من با این سوک کاری ندارم دارم دنبال آجوما میگردم
کوک:آجوما تو انباریه تَه باغه...
ته: چرا زود تر نمیگیری😐
دوساعته دارم اتاقارو میگیردم..
تهیونگ رفت سمت انباری
ته: آجوما... آجوما اینجایی؟؟
آجوما: بل...ه کا...رم دارین..
ته:این سوک کجا رفته!
آجوما: اط..لاع..ی ندا..رم...
ته: آجوما واقعا حوصله بحث ندارم نمیخوامم به احترامی بهتون بکنم پس لطفا بگین کجاست!
آجوما: ا..ما....
ایندفعه تهیونگ با صدای بلند گفت:
ته: این سوک کجـــــــاــس
آجوما که ترسیده بود کاغذی که تو جیبش بودو در اورد و داد به تهیونگ
تهیونگم کلاهی که توی انباری رو میز بودو برداشت، سرش کرد و از خونه خارج شد.
#part62
تهیونگ فورا از آشپز خونه خارج شد
ته: آجوما... آجوما...
کوک: تو هم مثل من چیزی گم کردی که از آجوما میخوای؟
ته:نه کارش دارم...
کوک: وسایلاتو جمع کردی یک ساعت دیگه ون میاد دنبالمون...
ته: کوک میشه انقد سوال نپرسی الان با آجوما کار دارم
داشت میرفت سمت اتاق این سوک که کوک گفت:
تهیونگ...بهتره این سوک چیزی در مورد رفتنمون نفهمه...
ته : من با این سوک کاری ندارم دارم دنبال آجوما میگردم
کوک:آجوما تو انباریه تَه باغه...
ته: چرا زود تر نمیگیری😐
دوساعته دارم اتاقارو میگیردم..
تهیونگ رفت سمت انباری
ته: آجوما... آجوما اینجایی؟؟
آجوما: بل...ه کا...رم دارین..
ته:این سوک کجا رفته!
آجوما: اط..لاع..ی ندا..رم...
ته: آجوما واقعا حوصله بحث ندارم نمیخوامم به احترامی بهتون بکنم پس لطفا بگین کجاست!
آجوما: ا..ما....
ایندفعه تهیونگ با صدای بلند گفت:
ته: این سوک کجـــــــاــس
آجوما که ترسیده بود کاغذی که تو جیبش بودو در اورد و داد به تهیونگ
تهیونگم کلاهی که توی انباری رو میز بودو برداشت، سرش کرد و از خونه خارج شد.
۱.۷k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.