پارت صدو شصت....
#پارت صدو شصت....
#جانان...
من: حالا تموم شد برگردم..
کارن: اره برگرد...
با شک برگشتم که دیدم لباس پوشیده مشغول شونه زدن موهاشه لباس هام رو برداشتم و رفتم توی سرویس عوض کردم و اومد بیرون کارن داشت عطر میزد زفتم کنارش و رژ لبم رو برداشتم و زدم و اومدم خط چشم بکشم که کارن زد زیر دستم...
من: چی کار میکنی کارن ببین چی شد...
کارن: حوب بابا ببخشید دستم خورد اصلا نمیخواد بیا بریم دیگه مگه دیرت نشده بود...
پوف عصبی کردم و با دستمال مرطوب تمیز کردم و لباس و وسایلم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون کارن هم پشت سرم زد بیرون سوار ماشین شدیم و رفت طرف ارایشگاه بعد از یه ربع رسیدیم کارتش رو داد بهم منم وسایل رو برداشتم و پیاده شدم...
#کارن....
کلی صبح با کلکل با جانان سر حال شدم حرص میخوره من انرژی میگیرم اصلا...
ولی خط چشم که خواست بکشه دلم نمیخواست بکشه وقتی میکشید خط چشم چشماش بیشتر نما میکرد بخاطر همین زدم زیر دستش که خداروشکر دیگه ادامه نداد رسوندمش و چند تا کارای دیگه که مونده بود به کامین کمک کردم تا خیال
قلمون راحت باشه ...
رفتم رستوران و واسه بچه ها غذا گرفتم و بردم دادم بهشون مال خودمون رو هم بردم خونه وقتی رسیدم تیام خونه بود ولی کامین ارایشگاه بود زنگ که بهش زدم گفتن یه چهل دقیقع دیگه میرسه بخاطر همین منتظر موندیم تا بیاد با تیام کمی حرف زدیم و اخرش هم گفت بیا فوتبال بازی کنیم نشستیم داشتیم بازی میکردیم که مامین اومد داخل..
کامین: هی خدا اینارو نگاه من دارم از استرس مراسم میمیرم اینا دارم بازی میکنن..
من: مثلا باید چی کار کنم خوب بیا نمیخواد استرس داشته باشی انگار قرار چی بشه یه مراسمه دیگه...
تیام : والا تا جایی که من مبدونم الان باید ترانه استرس داشته باشه نه تو لندهور...
کامین: خیلی بی شعوری بیان بابا مردم گشنگی ...
تلوزیون رو خاموش کردیم و رفتیم سمت اشپزخونه ناهار رو با کلی سربه سر گذاشتن کامین خوردیم بعد از ناهار تیام رفت که ماشین و دسته گل بیاره و بره دنبال عروس خانم منو تیام هم رفتیم ارایشگاه ...
دوساعتی مشغول بودیم تا کارمون تموم شد برگشتیم خونه و تیام رفت اتاق کارین لباس بپوشه منم رفتم اتاق لباس هایی که جانان گذاشته بود واسم رو پوشیدم عطر رو زدم و ساعتم رو بستم کت سفیدم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون بعد از چند دقیقه تیام هم اومد منتظر موندیم تا دخترا زنگ بزنن که بریم دنبالشون...
یه نیم ساعت چهل و پنج دقیقه ای نشسته بودیم و واسه خودم مشغول صحبت و کلکل بود که کارین زنگ زد بریم دنبالشون ....
سوار ماشین سفیدم شدم قرار بود همه امشی با ماشین سفید باشیم رفتم سمت ارایشگاه یه چند دقیقه بعد از من تیام هم رسید ...
در رو زدم و گفتم بچه ها بیا بیرون ...
تکیه داده بودم به ماشین و...
#جانان...
من: حالا تموم شد برگردم..
کارن: اره برگرد...
با شک برگشتم که دیدم لباس پوشیده مشغول شونه زدن موهاشه لباس هام رو برداشتم و رفتم توی سرویس عوض کردم و اومد بیرون کارن داشت عطر میزد زفتم کنارش و رژ لبم رو برداشتم و زدم و اومدم خط چشم بکشم که کارن زد زیر دستم...
من: چی کار میکنی کارن ببین چی شد...
کارن: حوب بابا ببخشید دستم خورد اصلا نمیخواد بیا بریم دیگه مگه دیرت نشده بود...
پوف عصبی کردم و با دستمال مرطوب تمیز کردم و لباس و وسایلم رو برداشتم و از اتاق زدم بیرون کارن هم پشت سرم زد بیرون سوار ماشین شدیم و رفت طرف ارایشگاه بعد از یه ربع رسیدیم کارتش رو داد بهم منم وسایل رو برداشتم و پیاده شدم...
#کارن....
کلی صبح با کلکل با جانان سر حال شدم حرص میخوره من انرژی میگیرم اصلا...
ولی خط چشم که خواست بکشه دلم نمیخواست بکشه وقتی میکشید خط چشم چشماش بیشتر نما میکرد بخاطر همین زدم زیر دستش که خداروشکر دیگه ادامه نداد رسوندمش و چند تا کارای دیگه که مونده بود به کامین کمک کردم تا خیال
قلمون راحت باشه ...
رفتم رستوران و واسه بچه ها غذا گرفتم و بردم دادم بهشون مال خودمون رو هم بردم خونه وقتی رسیدم تیام خونه بود ولی کامین ارایشگاه بود زنگ که بهش زدم گفتن یه چهل دقیقع دیگه میرسه بخاطر همین منتظر موندیم تا بیاد با تیام کمی حرف زدیم و اخرش هم گفت بیا فوتبال بازی کنیم نشستیم داشتیم بازی میکردیم که مامین اومد داخل..
کامین: هی خدا اینارو نگاه من دارم از استرس مراسم میمیرم اینا دارم بازی میکنن..
من: مثلا باید چی کار کنم خوب بیا نمیخواد استرس داشته باشی انگار قرار چی بشه یه مراسمه دیگه...
تیام : والا تا جایی که من مبدونم الان باید ترانه استرس داشته باشه نه تو لندهور...
کامین: خیلی بی شعوری بیان بابا مردم گشنگی ...
تلوزیون رو خاموش کردیم و رفتیم سمت اشپزخونه ناهار رو با کلی سربه سر گذاشتن کامین خوردیم بعد از ناهار تیام رفت که ماشین و دسته گل بیاره و بره دنبال عروس خانم منو تیام هم رفتیم ارایشگاه ...
دوساعتی مشغول بودیم تا کارمون تموم شد برگشتیم خونه و تیام رفت اتاق کارین لباس بپوشه منم رفتم اتاق لباس هایی که جانان گذاشته بود واسم رو پوشیدم عطر رو زدم و ساعتم رو بستم کت سفیدم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون بعد از چند دقیقه تیام هم اومد منتظر موندیم تا دخترا زنگ بزنن که بریم دنبالشون...
یه نیم ساعت چهل و پنج دقیقه ای نشسته بودیم و واسه خودم مشغول صحبت و کلکل بود که کارین زنگ زد بریم دنبالشون ....
سوار ماشین سفیدم شدم قرار بود همه امشی با ماشین سفید باشیم رفتم سمت ارایشگاه یه چند دقیقه بعد از من تیام هم رسید ...
در رو زدم و گفتم بچه ها بیا بیرون ...
تکیه داده بودم به ماشین و...
۱۴.۹k
۲۵ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.