پارتکما
⭐پارت۷۰/کما⭐
مین سو:حتی بدتر(پوزخند)
شبت خوش آت فعلا
یه لبخند محوی از سر انجام این دعوا زدم و متقابل جوابشو دادم و خارج شدم.
تو راهی که داشتم قدمامو بلند بلند برمیداشتم حتی کوچک ترین توجهی به صدا زدنای تهیونگ نکردم و مستقیم وارد آسانسور شدم و منتظر رسیدن تهیونگ نشدم.
بعد از اینکه به همکف رسیدم،سریع با عجله رفتم سمت خیابون و یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه رو دادم بهش.
داشتم از تهیونگ فرار میکردم؟نه فقط نمیخواستم با اون همکلوم بشم.
خونه که رسیدم تازه متوجه ساعت شدم..
ساعت ۱۰ شب بود و طبق عادت احتمالا مامان و بابا خوابیدن ولی...امروز چند شنبست؟نگو که...وای نه سه شنبستتتت من ریدم تو این شانس آخه امروز باید مامان و بابا میرفتن مسافرت؟
اونا هر سه شنبه میرن مسافرت دو روزی
حالا من چیکار کنم با این نره غول؟
مستقیم،قبب اینکه برسه خونه رفتم تو اتاقم و سریع یه لباسامو عوض کردم که بخوابم..
سوتین مو در آوردم چون عادتمه وقتی میخوابم درش بیارم و یه نیم تاب با یه شلوارک ست همون پوشیدم و خریدم زیر پتو . همون لحظه صدای باز شدن در اومد.تهیونگ به همین زودی رسید؟خودمو بخواب زدم تا اگه اومد با من کاری نداشته باشه.
در اتاقم به شدت باز شد.
تهیونگ:داشتی چه غلطیـ....
باورش شد خوابیدم و حرفش نصفه خفه شد.
هوف بلندی کشید و از در خارج شد.
ولی بعید میدونم به این زودیا بیخیالم بشه که البته من از دستش شاکیم نه اون.
...
_دختره ی سرتق..منو جا میزاری نه؟حسابتو میرسم.
سریع سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت خونه.
امروز مامان و بابا طبق عادت رفته بودن مسافرت و امشب میتونستم بدون دردسر حسابی دعواس کنم و غر بزنم سرش و کلی کارای دیگه.
با عصبانیت وارد خونه شدم .چراغا خاموش بود پس رفته اتاقش.
پله ها و یکی دوتا دویدیم و در اتاقو به شدت باز کردم.
تهیونگ:داشتی چه غلطیـ...
_با دیدن چهره معصوم خابالوش خفه شدم.دلم نیومد از خواب بیدار شه..
درو بستم و رفتم سمت اتاق خودم و لباسامو عوض کردم.
یه شلوار راحتی پوشیدم با بالا تنه لخت .
از اتاقم خارج شدم و رفتم سمت اتاق آت..
میخوام امشب بغل آت بخوابم تا هر چی حرص و اعصاب خوردم...فراموش کنم.
واقعا چرا بهش سیلی زدم؟دستت بشکنه تهیونگ که رو صورت فرشته ای مثل آت فرود اومد
آخ که کاش دستم میشکست و اون کارو نمیکردم.
فرشته کوچولوم حتما دلش شکست.
بازم در اتاقشو باز کردم و بعد داخل شدن درشو بستم و رفتم کنارش دراز کشیدم.
هوا گرم بود واسه همین پتو رو از روش کنار کشیدم که خیلی گرمش نشه که.....آخه اگه هر شب این طوری بخوابه که من دووم نمیارمم
آخ که اگه میتونستم همین الان یه لقمت میکردم آت سوتینتو چرا در میاری توله؟
سومین پارت امروز😍
مین سو:حتی بدتر(پوزخند)
شبت خوش آت فعلا
یه لبخند محوی از سر انجام این دعوا زدم و متقابل جوابشو دادم و خارج شدم.
تو راهی که داشتم قدمامو بلند بلند برمیداشتم حتی کوچک ترین توجهی به صدا زدنای تهیونگ نکردم و مستقیم وارد آسانسور شدم و منتظر رسیدن تهیونگ نشدم.
بعد از اینکه به همکف رسیدم،سریع با عجله رفتم سمت خیابون و یه تاکسی گرفتم و آدرس خونه رو دادم بهش.
داشتم از تهیونگ فرار میکردم؟نه فقط نمیخواستم با اون همکلوم بشم.
خونه که رسیدم تازه متوجه ساعت شدم..
ساعت ۱۰ شب بود و طبق عادت احتمالا مامان و بابا خوابیدن ولی...امروز چند شنبست؟نگو که...وای نه سه شنبستتتت من ریدم تو این شانس آخه امروز باید مامان و بابا میرفتن مسافرت؟
اونا هر سه شنبه میرن مسافرت دو روزی
حالا من چیکار کنم با این نره غول؟
مستقیم،قبب اینکه برسه خونه رفتم تو اتاقم و سریع یه لباسامو عوض کردم که بخوابم..
سوتین مو در آوردم چون عادتمه وقتی میخوابم درش بیارم و یه نیم تاب با یه شلوارک ست همون پوشیدم و خریدم زیر پتو . همون لحظه صدای باز شدن در اومد.تهیونگ به همین زودی رسید؟خودمو بخواب زدم تا اگه اومد با من کاری نداشته باشه.
در اتاقم به شدت باز شد.
تهیونگ:داشتی چه غلطیـ....
باورش شد خوابیدم و حرفش نصفه خفه شد.
هوف بلندی کشید و از در خارج شد.
ولی بعید میدونم به این زودیا بیخیالم بشه که البته من از دستش شاکیم نه اون.
...
_دختره ی سرتق..منو جا میزاری نه؟حسابتو میرسم.
سریع سوار ماشینم شدم و رفتم به سمت خونه.
امروز مامان و بابا طبق عادت رفته بودن مسافرت و امشب میتونستم بدون دردسر حسابی دعواس کنم و غر بزنم سرش و کلی کارای دیگه.
با عصبانیت وارد خونه شدم .چراغا خاموش بود پس رفته اتاقش.
پله ها و یکی دوتا دویدیم و در اتاقو به شدت باز کردم.
تهیونگ:داشتی چه غلطیـ...
_با دیدن چهره معصوم خابالوش خفه شدم.دلم نیومد از خواب بیدار شه..
درو بستم و رفتم سمت اتاق خودم و لباسامو عوض کردم.
یه شلوار راحتی پوشیدم با بالا تنه لخت .
از اتاقم خارج شدم و رفتم سمت اتاق آت..
میخوام امشب بغل آت بخوابم تا هر چی حرص و اعصاب خوردم...فراموش کنم.
واقعا چرا بهش سیلی زدم؟دستت بشکنه تهیونگ که رو صورت فرشته ای مثل آت فرود اومد
آخ که کاش دستم میشکست و اون کارو نمیکردم.
فرشته کوچولوم حتما دلش شکست.
بازم در اتاقشو باز کردم و بعد داخل شدن درشو بستم و رفتم کنارش دراز کشیدم.
هوا گرم بود واسه همین پتو رو از روش کنار کشیدم که خیلی گرمش نشه که.....آخه اگه هر شب این طوری بخوابه که من دووم نمیارمم
آخ که اگه میتونستم همین الان یه لقمت میکردم آت سوتینتو چرا در میاری توله؟
سومین پارت امروز😍
- ۳.۳k
- ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط