عشق یهویی¹⁵
عشقیهویی¹⁵
(چون من خیلی مهربونم میزارم😂👍)
تهیونگ ـ عشقتو میخام!
ات ـ چـ..
ادمینویو(بعداز سالیان سال🤡😂)
حرف ات با بوسه ی تهیونگ قط شد
دخترکِ خنگِ قصهی ما(😂)اصلا همکاری نمیکرد
بلکه سعی داست تهیونگو از خودش جدا کنه
ولی نمیدونست داره تحریـ.ک میشه(اسمات نمیکنم)
تهیونگ ـ اوممم میخامت*خمار*
ات ـ تهیونگ...بسه...ولم کن*ترسیده،بغض*
تهیونگویو
من..من دارم چیکار میکنم؟
تهیونگ ـ ات..منو...
ات ـ تهیونگ برو بیرون
تهیونگ ـ اخه...
ات ـ برو بیرونننن*داد،گریه*
واقعا دلم براش سوخت
سریع از اتاقش اومدم بیرون و رفتم ک بخابم
اتویو
فیلم دیدنم کوفتم شد
کم کم هق هقام راه افتاد و افتادم زمین
حالم از خودم بهم میخوره...نه چرا از خودم..از تهیونگ بهم میخوره!*گوه نخور*
کم کم چشمام سنگین شد و خابم برد
(راستی بگم ات در اتاقو قفل کرده)
*³روز بعد*
کوکویو
تو این سه روز ات اصلا از اتاقش بیرون نمیاد
نمیدونم چیشده
تهیونگم یجا بند نمیشه
هی میره اینور هی میرو اونور
اتویو
تو این سه روز با خوراکیام سر خودمو گرم کردم
نه میرفتم پیش دخترا ن بیرون از اتاقم
واقعا حوصلهی هیشکیو ندارم
حتی خودم!
ات ـ اینم تموم شد..*اروم*
فک کنم اگه الان برم پایین کلی سوال پیچم کنن
هوف گشنمههه(چقد منه😂)
دیگه نمیتونم تحمل کنم
رفتم پایین
کوک ـ اتتتتتتتتتتت*داد*
تهیونگویو
رو مبل نشسته بودمو داشتم ب اون شب فک میکردم ک کوک داد زد
برگشتم دیدم ات اومده پایین
تهیونگ ـ ات خوبی؟
ات ـ بهتر از این نمیشم!برو کنار میخام برم اشپزخونه*سرد*
کوک ـ چیشده؟چرا اینطوری میکنی؟
ات ـ هیچی..هیچی نشده*سرد*
کوک ـ سه روزه تو اتاقتی! اونوقت هیچی نشده؟
ات ـ میگم هیچی نشدهه،چرا ولم نمیکنیننن؟*داد*
تهیونگ ـ.....
کوک ـ اتـ..
ات ـ ی کلمه دیگه بشنوم میزنم هم خودمو هم شمارو میکشم!شوخیم ندارم
ـــ
حیحو
خوش گذشت خماری؟😂
(چون من خیلی مهربونم میزارم😂👍)
تهیونگ ـ عشقتو میخام!
ات ـ چـ..
ادمینویو(بعداز سالیان سال🤡😂)
حرف ات با بوسه ی تهیونگ قط شد
دخترکِ خنگِ قصهی ما(😂)اصلا همکاری نمیکرد
بلکه سعی داست تهیونگو از خودش جدا کنه
ولی نمیدونست داره تحریـ.ک میشه(اسمات نمیکنم)
تهیونگ ـ اوممم میخامت*خمار*
ات ـ تهیونگ...بسه...ولم کن*ترسیده،بغض*
تهیونگویو
من..من دارم چیکار میکنم؟
تهیونگ ـ ات..منو...
ات ـ تهیونگ برو بیرون
تهیونگ ـ اخه...
ات ـ برو بیرونننن*داد،گریه*
واقعا دلم براش سوخت
سریع از اتاقش اومدم بیرون و رفتم ک بخابم
اتویو
فیلم دیدنم کوفتم شد
کم کم هق هقام راه افتاد و افتادم زمین
حالم از خودم بهم میخوره...نه چرا از خودم..از تهیونگ بهم میخوره!*گوه نخور*
کم کم چشمام سنگین شد و خابم برد
(راستی بگم ات در اتاقو قفل کرده)
*³روز بعد*
کوکویو
تو این سه روز ات اصلا از اتاقش بیرون نمیاد
نمیدونم چیشده
تهیونگم یجا بند نمیشه
هی میره اینور هی میرو اونور
اتویو
تو این سه روز با خوراکیام سر خودمو گرم کردم
نه میرفتم پیش دخترا ن بیرون از اتاقم
واقعا حوصلهی هیشکیو ندارم
حتی خودم!
ات ـ اینم تموم شد..*اروم*
فک کنم اگه الان برم پایین کلی سوال پیچم کنن
هوف گشنمههه(چقد منه😂)
دیگه نمیتونم تحمل کنم
رفتم پایین
کوک ـ اتتتتتتتتتتت*داد*
تهیونگویو
رو مبل نشسته بودمو داشتم ب اون شب فک میکردم ک کوک داد زد
برگشتم دیدم ات اومده پایین
تهیونگ ـ ات خوبی؟
ات ـ بهتر از این نمیشم!برو کنار میخام برم اشپزخونه*سرد*
کوک ـ چیشده؟چرا اینطوری میکنی؟
ات ـ هیچی..هیچی نشده*سرد*
کوک ـ سه روزه تو اتاقتی! اونوقت هیچی نشده؟
ات ـ میگم هیچی نشدهه،چرا ولم نمیکنیننن؟*داد*
تهیونگ ـ.....
کوک ـ اتـ..
ات ـ ی کلمه دیگه بشنوم میزنم هم خودمو هم شمارو میکشم!شوخیم ندارم
ـــ
حیحو
خوش گذشت خماری؟😂
۱۲.۹k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.