طوفانعشق پارتنه مهدیهعسگری

#طوفان_عشق💓 #پارت_نه💓 #مهدیه_عسگری💓

اروم چشمامو باز کردم....با دیدن محیط نا آشنای دور و برم با شک از جام بلند شدم که زیر دل و کمرم به شدت درد گرفت که ناله ای کردم....

یهو چشمم به خودم افتاد....من لخت لخت بودم.... ملافه زیر پام...‌انگار تازه فهمیدم چی شده....

من!!..لخت...ملافه ی خونی....درد زیر دل و کمرم....آرمین ....پارتی...اون نوشیدنی خواب آور...

بلند جیغ زدم: آرمین کثااااااااافت کجایی؟!....

خواستم بلند بشم که از درد اشک تو چشمام جمع شد.... یهو در باز شد و آرمین با بالاتنه لخت وارد اتاق شد....با دیدنش جیغ زدم:عووووضی تو با من چکار کردددددی؟!.....

با لبخند خاصی نگام کرد و گفت:اوه شت فهمیدی؟!....میخواستم خودم بت بگم.....

بعدم بلند زد زیر خنده....دیگه همه چیو فراموش کردم و لخت لخت به سمتش یورش بردم و درحالی که محکم به سر و سینش مشت میزدم فوشش میدادم....

آرمین سعی میکردم مهارم کنه ولی من انقدر عصبی بود که فقط چنگش میزدم و بهش مشت میزدم و بد و بیراه میگفتم....

انگار عصبی شد که بلند نعره زد:بسهههههه دیگهههههه.....

حرصم گرفت و جیغ زدم:چی چیو بس کنممممم؟!...تو هیچ میفهمییییی با زندگی من چکار کردی؟!....

خونسرد نگام کرد و گفت:این اتفاق دیر یا زود میفتاد چون تو ماله منی.....از اولم ماله من بودی....

با لبخند شیطانی گفت:الان که دیگه سند دخترونگیتو هم من امضا زدم....

با یه حرکت دست انداخت زیر پاهام و کمرم و بلندم کرد و به سمت تخت برد....

هم از اون حرفاش و هم از این حرکتش حرصم گرفت که همونجور که تقلا میکردم گفتم:ولمممم کن کثاااافت عوضی....تو به چه حقی به من دست میززززنی؟!....

گذاشتم رو تخت و بلافاصله خودشم روم خیمه زد و دستاش دوطرف سرم گذاشت و پاهامو با پاهاش قفل کرد و با لحن جدی گفت:به حق اینکه الان تو مال منی....من زنت کردم پس در نتیجه تو ماله منی.....

با گربه گفتم:خیلی اشغالی به همه میگم چکارم کردی.....

با پوزخند گفت:از نفوذ منکه خبر داری عزیزم؟!....دو سوته میدم سر ننه باباتو بکنن زیر آب!!...تو که اینو نمی خوای خانومم؟!مگه نه؟!....

ترسیدم....این دیوونه همه چی ازش بر میاد و هیچی ازش بعید نیست....
دیدگاه ها (۲۵)

#طوفان_عشق #پارت_ده #مهدیه_عسگریآب دهنمو قورت دادم و با شک گ...

#طوفان_عشق #پارت_یازده #مهدیه_عسگریبا عصبانیت نگاش کردم و گف...

#طوفان_عشق🍁 #پارت_هشت🍁 #مهدیه_عسگری🍁 مهلقا با حرص گفت:خدا ...

#طـــوفان_عشق🎀 #پـارت_هفت🎀 #مـهدیه_عسگری🎀 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 🍂 ...

سناریو،،، شوگاعلامت آت+علامت شوگا. _وقتی با یه پسر دیگه حرف ...

love Between the Tides²⁷بهش ضربه میزدم ولی ولم نمیکرد ادامه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط