طوفان عشق پارت یازده مهدیه عسگری
#طوفان_عشق #پارت_یازده #مهدیه_عسگری
با عصبانیت نگاش کردم و گفتم: خیلی پستی عوووووضی....
سری تکون داد و بلند قهقه زد و گفت:اینو زیاد شنیدم عزیزم یه چیز جدید بگو....
بعدم به سمت در رفت و بازش کرد و گفت:فعلا بخواب چون دیشب شب سختی و گذروندی...بعد باهم حرف میزنیم.....
بالشت و به سمتش پرت دادم و جیغ زدم:ایشالله بری زیر تریلی هیجده چرررررخ....
درو باز کرد و سرشو از بین در آورد تو و گفت:ببخشید ولی تازه به عشقم رسیدم کلی آرزو دارم....
دیگه داشتم منفجر میشدم که خندید و درو بست...عوضی قفلشم کرد....
از جام بلند شدم و تموم سوراخ سنبه هارو گشتم....ولی راه فراری نبود....
پنجره ها هم حفاظ داشتن....خسته از این همه اتفاق ها و گشتن های بی نتیجه روی تخت نشستم و سرمو محکم گرفتم....
چشمم به کمد بغل دیوار خورد که بلند شدم ببینم چیزی توش هست که بپوشم یا نه....
دیگه نمی خواستم بیشتر از این تن و بدنم جلو چشمای هرزه آرمین باشه....
در کمد و باز کردم که دیدم چند دست لباس مردونه هست....لابد ماله خوده آرمین....یه تیشرت سفید برداشتم که قدش تا یه وجب زیر باسنم بود و توی تنم زار میزد...ولی از هیچی بهتر بود....یه شلوار گرمکن مشکی هم پوشیدم که اونم حسابی گشاد بود...
پاچه هاشو تا کردم و کمرشو تنگ کردم و رفتم روی تخت تا یکم بخوابم....
به محظ خوابیدن روی تخت بغضم ترکید....باز یاد دیشب افتادم...شبی که تنم به غارت رفت....شبی که آرمین دخترونگیمو و تموم آرزوهامو ازم گرفت....ملافه ها رو عوض کردم ولی با این حال خاطره دیشب از یادم نمیره....
خدا لعنتت کنه آرمین عوضی که زندگیمو نابود کردی....دختره ضعیفی نبودم ولی این چیزی نبود که بخواد برای یه دختر عادی باشه....
ولی زندگی دیگه چه میشه کرد؟!منم سعی میکنم باهاش کنار بیام...ولی به موقعش حساب اون آرمین عوضی رو میرسم...
چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم که زود خوابم برد...
اینم پارت جبرانی دیروز😘 💓 یه پارت طولانی😍 💓
با عصبانیت نگاش کردم و گفتم: خیلی پستی عوووووضی....
سری تکون داد و بلند قهقه زد و گفت:اینو زیاد شنیدم عزیزم یه چیز جدید بگو....
بعدم به سمت در رفت و بازش کرد و گفت:فعلا بخواب چون دیشب شب سختی و گذروندی...بعد باهم حرف میزنیم.....
بالشت و به سمتش پرت دادم و جیغ زدم:ایشالله بری زیر تریلی هیجده چرررررخ....
درو باز کرد و سرشو از بین در آورد تو و گفت:ببخشید ولی تازه به عشقم رسیدم کلی آرزو دارم....
دیگه داشتم منفجر میشدم که خندید و درو بست...عوضی قفلشم کرد....
از جام بلند شدم و تموم سوراخ سنبه هارو گشتم....ولی راه فراری نبود....
پنجره ها هم حفاظ داشتن....خسته از این همه اتفاق ها و گشتن های بی نتیجه روی تخت نشستم و سرمو محکم گرفتم....
چشمم به کمد بغل دیوار خورد که بلند شدم ببینم چیزی توش هست که بپوشم یا نه....
دیگه نمی خواستم بیشتر از این تن و بدنم جلو چشمای هرزه آرمین باشه....
در کمد و باز کردم که دیدم چند دست لباس مردونه هست....لابد ماله خوده آرمین....یه تیشرت سفید برداشتم که قدش تا یه وجب زیر باسنم بود و توی تنم زار میزد...ولی از هیچی بهتر بود....یه شلوار گرمکن مشکی هم پوشیدم که اونم حسابی گشاد بود...
پاچه هاشو تا کردم و کمرشو تنگ کردم و رفتم روی تخت تا یکم بخوابم....
به محظ خوابیدن روی تخت بغضم ترکید....باز یاد دیشب افتادم...شبی که تنم به غارت رفت....شبی که آرمین دخترونگیمو و تموم آرزوهامو ازم گرفت....ملافه ها رو عوض کردم ولی با این حال خاطره دیشب از یادم نمیره....
خدا لعنتت کنه آرمین عوضی که زندگیمو نابود کردی....دختره ضعیفی نبودم ولی این چیزی نبود که بخواد برای یه دختر عادی باشه....
ولی زندگی دیگه چه میشه کرد؟!منم سعی میکنم باهاش کنار بیام...ولی به موقعش حساب اون آرمین عوضی رو میرسم...
چشمامو بستم و سعی کردم بخوابم که زود خوابم برد...
اینم پارت جبرانی دیروز😘 💓 یه پارت طولانی😍 💓
۵.۹k
۲۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.