فیک زندگی جدید پارت ۱۳
فیک زندگی جدید پارت ۱۳
هانا: عشقم
هان: جونم
هانا: بریم بیرون
هان: بریم
هانا: داره برف میاد بریم
هان: اره بریم
ویو هانا یه لباس گرم پوشیدم با یه چکمه مشکی و شالگردن و کلاه و پیاده رفتیم کل راه دستم تو دست هان بود که بوی هات چاکلت میومد
هانا: چاگی بریم بگیریم
هان: باشه بریم
خب حالا چیکار کنیم
هانا: چاگی اون درخت کریسمس رو میبینی
هان: اوهوم
هانا: باهام ازش عکس بگیر
هان: باش برو وایسا
هانا: باشه
رفتم بغل درخت وایسادم و چند تا عکس گرفت و هان مشغول دیدن عکس بود که یه گوله برف درست کردم و اروم رفتم جلوش
هان: چاگی.......
هانا: خخخ😂
هان: اونجارو نگاه کن
هانا: کجا...... ایییی
هان: خخخخ😂
ویو راوی
اول صبر کردن و هات چاکلت هاشون رو خوردن و وقتی توم شد رفتن برف بازی و هانا میخواست فرار کنه که خورد زمین
هان: عشقم خوبی
هانا: ایییی اره
هان: بلند شو
ویو راوی
هان دست هانا رو گرفت که بلند بشه اما پای هان هم لیز خورد و افتاد رو هانا جوری که وقتی افتاد لباشون به هم برخورد کرد
هان: چقدر حال داد
هانا: اره
هان: دوباره
هانا: اینجا بیرونه خونه نیستا
هان: بابا یک هفتست بوست نکردم
هانا: میدونم ولی اینجا نمیشه
هان: باشه ولب وقتی رفتیم خونه بدتر میشه
هانا: باشه
هان: قول دادی ها
هانا: اوکی
بعد از چند دقیقه احساس سردی کردم و باهم رفتیم خونه و لباسام رو در اوردم که یهو هان از پشت بغلم کرد و برگشتم و نگاهش کردم که یهو چسبوندم به دیوار و همون دقیقه لباش رو گذاشت رو لبام و همراهیش کردم که بلندم کرد و اروم گذاشتم رو تخت و روم خیمه زد و دوباره لباش رو کوبوند رو لبام و وحشیانه میبوسید و بعد از چند دقیقه نفس کم اوردیم و از هم جدا شدیم و فقط نفس نفس میزدیم که دوباره لاب رو کوبوند رو لبام انقدر محکم میبوسید که لبام رو حس نمیکردم میترسیدم کبود بشه و پسش زدم
هان: چیشد یهو
هانا: کبود شد
هان: خب
هانا: اگه بابا ببینه لبام کبوده چی
هان: حداقل میزاشتی کارم تموم شه
هانا: تموم شد دیگه
هان: نخیرم
هانا: یاااااا بسه دیگه
هان: تروخدا ایندفعه قول میدم اروم انجام بدم
هانا: خیله خوب
ویو راوی
هان اروم لباش رو گذاشت رو لبای هانا و عمیق میبوسید و وقتی ازش جدا شد پیشونیش رو بوسید
هان: دوست دارم
هانا: من بیشتر
هان:*بوسه کوچیک*
هانا: یااااا
هان:*خنده سنجابی*
هانا: عشقم
هان: جونم
هانا: بریم بیرون
هان: بریم
هانا: داره برف میاد بریم
هان: اره بریم
ویو هانا یه لباس گرم پوشیدم با یه چکمه مشکی و شالگردن و کلاه و پیاده رفتیم کل راه دستم تو دست هان بود که بوی هات چاکلت میومد
هانا: چاگی بریم بگیریم
هان: باشه بریم
خب حالا چیکار کنیم
هانا: چاگی اون درخت کریسمس رو میبینی
هان: اوهوم
هانا: باهام ازش عکس بگیر
هان: باش برو وایسا
هانا: باشه
رفتم بغل درخت وایسادم و چند تا عکس گرفت و هان مشغول دیدن عکس بود که یه گوله برف درست کردم و اروم رفتم جلوش
هان: چاگی.......
هانا: خخخ😂
هان: اونجارو نگاه کن
هانا: کجا...... ایییی
هان: خخخخ😂
ویو راوی
اول صبر کردن و هات چاکلت هاشون رو خوردن و وقتی توم شد رفتن برف بازی و هانا میخواست فرار کنه که خورد زمین
هان: عشقم خوبی
هانا: ایییی اره
هان: بلند شو
ویو راوی
هان دست هانا رو گرفت که بلند بشه اما پای هان هم لیز خورد و افتاد رو هانا جوری که وقتی افتاد لباشون به هم برخورد کرد
هان: چقدر حال داد
هانا: اره
هان: دوباره
هانا: اینجا بیرونه خونه نیستا
هان: بابا یک هفتست بوست نکردم
هانا: میدونم ولی اینجا نمیشه
هان: باشه ولب وقتی رفتیم خونه بدتر میشه
هانا: باشه
هان: قول دادی ها
هانا: اوکی
بعد از چند دقیقه احساس سردی کردم و باهم رفتیم خونه و لباسام رو در اوردم که یهو هان از پشت بغلم کرد و برگشتم و نگاهش کردم که یهو چسبوندم به دیوار و همون دقیقه لباش رو گذاشت رو لبام و همراهیش کردم که بلندم کرد و اروم گذاشتم رو تخت و روم خیمه زد و دوباره لباش رو کوبوند رو لبام و وحشیانه میبوسید و بعد از چند دقیقه نفس کم اوردیم و از هم جدا شدیم و فقط نفس نفس میزدیم که دوباره لاب رو کوبوند رو لبام انقدر محکم میبوسید که لبام رو حس نمیکردم میترسیدم کبود بشه و پسش زدم
هان: چیشد یهو
هانا: کبود شد
هان: خب
هانا: اگه بابا ببینه لبام کبوده چی
هان: حداقل میزاشتی کارم تموم شه
هانا: تموم شد دیگه
هان: نخیرم
هانا: یاااااا بسه دیگه
هان: تروخدا ایندفعه قول میدم اروم انجام بدم
هانا: خیله خوب
ویو راوی
هان اروم لباش رو گذاشت رو لبای هانا و عمیق میبوسید و وقتی ازش جدا شد پیشونیش رو بوسید
هان: دوست دارم
هانا: من بیشتر
هان:*بوسه کوچیک*
هانا: یااااا
هان:*خنده سنجابی*
۶.۷k
۲۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.