پارت۶۲
#پارت۶۲
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
کنترلوبرداشتم کانالارو جابه جاکردم نگاه اکتای جوری بهم خیره بودکه کل تنم ازنگاهش میسوخت
بالاخره یه فیلم خارجی پیداکردم
فیلم سینمایی اشتباه من تعریفشوشنیده بودم ولی ندیده بودمش،اکتایم اومدبافاصله نشست کنارم
بعضی ازسکانساش غمگین بود انگاردختره وپسره خواهربرادرناتنی بودنویواشکی ازهمه وارد رابطه میشن ناخداگاه یادخودمواکتای افتادم ولی سریع سرموتکون دادمونخواستم بافکربه گذشته به ایمان خیانت کنم پس حواسموجمع فیلم کردم که یهودختره وپسره شروع به بوسیدن هم کردن چشام گردشد چه غلطی کردم خواستم بااکتای این فیلموببینم
برگشتم سمتش که دیدم نیست خداروشکرچون اولین صحنه ی فیلم بود
تلوزیونوخاموش کردمودرحالی که موهاموعقب میدادم راهی اتاقم شدم
خودموپرت کردم روتخت چه حسی بود این لعنتی چرا نمیتونستم یه لحظه ام ازفکرش دربیام
غَلتی توجام زدموسرموتوبالشت فروکردم تاکمتربه اکتای فکرکنم نمیدونم چقدتوهمون حالت بودم که بالرزیدن گوشیم سرموازروبالشت دراوردموگوشیوبرداشتم
پیام ازاکتای چشام گردشد
ساعت نزدیک۲صبح بودهنوز نخوابیده مگه
پیامو بازکردم
_بیااشپزخونه
دلم ازفکربیخودی که اومدسراغم داغ شدوکل تنم گر گرفت
بادستای لرزون تایپ کردم
_چیکارم داری
_بیا
همینیه کلمه فقط بیا،شیطونه میگه نرم حالشوبگیرم ضایع شه
ولی ازاون طرفم قلبم برای دیدنش حسابی مشتاق بود سعی کردم خودموقانع کنم فقط میخوادحرف بزنه دیدی که کاری باهات ندارهه
تیشرتموصاف کردموموهاموکه دورم ریخته بودویه طرف شونه ام ریختموراهی اشپزخونه شدم برعکس انتظارم روصندلی پشت میزنشسته بود
بادیدنش تواون تاریکی دلم هری ریخت سعی کردم اروم باشم روبه روش نشستم که گفت
_بشین
بی حرف نشستم که لیوان بزرگی ازنسکافه گذاشت جلوم
_دولیوان درست کردم گفتم وقتی حرف میزنیم گلومون خشک نشه
تشکری کردموقلپی ازش خوردم ازتلخیش صورتم جمع شد
_چرا انقدتلخه
ریزخندید
_چون واسه کارخونه نیست خودم درست کردم توام بجای غرزدن بخوروبه حرفام گوش کن
بی حرف سری تکون دادمونصفشوسرکشیدم خودشم قلوپی ازلیوانش خوردوگفت
_ازکی باهاشی
نگاه گیجوکه دیدتوضیح داد
_ازکی باایمان وارد رابطه شدی
نمیخواستم بهش دروغ بگم ولی ازاون ورم نمیخواستم چیزی ازحسم نسبت به خودش بفهمه
_راستش دوست نبودیم ولی ازش خوشم میومداونم که دوسم داشت،بخاطرهمین خواستم لاقل وقتی دارم ازدواج میکنم باکسی باشه که دوسش دارمودوسم داره
#رمان#رمان_عاشقانه#رمان_بزرگسال
کنترلوبرداشتم کانالارو جابه جاکردم نگاه اکتای جوری بهم خیره بودکه کل تنم ازنگاهش میسوخت
بالاخره یه فیلم خارجی پیداکردم
فیلم سینمایی اشتباه من تعریفشوشنیده بودم ولی ندیده بودمش،اکتایم اومدبافاصله نشست کنارم
بعضی ازسکانساش غمگین بود انگاردختره وپسره خواهربرادرناتنی بودنویواشکی ازهمه وارد رابطه میشن ناخداگاه یادخودمواکتای افتادم ولی سریع سرموتکون دادمونخواستم بافکربه گذشته به ایمان خیانت کنم پس حواسموجمع فیلم کردم که یهودختره وپسره شروع به بوسیدن هم کردن چشام گردشد چه غلطی کردم خواستم بااکتای این فیلموببینم
برگشتم سمتش که دیدم نیست خداروشکرچون اولین صحنه ی فیلم بود
تلوزیونوخاموش کردمودرحالی که موهاموعقب میدادم راهی اتاقم شدم
خودموپرت کردم روتخت چه حسی بود این لعنتی چرا نمیتونستم یه لحظه ام ازفکرش دربیام
غَلتی توجام زدموسرموتوبالشت فروکردم تاکمتربه اکتای فکرکنم نمیدونم چقدتوهمون حالت بودم که بالرزیدن گوشیم سرموازروبالشت دراوردموگوشیوبرداشتم
پیام ازاکتای چشام گردشد
ساعت نزدیک۲صبح بودهنوز نخوابیده مگه
پیامو بازکردم
_بیااشپزخونه
دلم ازفکربیخودی که اومدسراغم داغ شدوکل تنم گر گرفت
بادستای لرزون تایپ کردم
_چیکارم داری
_بیا
همینیه کلمه فقط بیا،شیطونه میگه نرم حالشوبگیرم ضایع شه
ولی ازاون طرفم قلبم برای دیدنش حسابی مشتاق بود سعی کردم خودموقانع کنم فقط میخوادحرف بزنه دیدی که کاری باهات ندارهه
تیشرتموصاف کردموموهاموکه دورم ریخته بودویه طرف شونه ام ریختموراهی اشپزخونه شدم برعکس انتظارم روصندلی پشت میزنشسته بود
بادیدنش تواون تاریکی دلم هری ریخت سعی کردم اروم باشم روبه روش نشستم که گفت
_بشین
بی حرف نشستم که لیوان بزرگی ازنسکافه گذاشت جلوم
_دولیوان درست کردم گفتم وقتی حرف میزنیم گلومون خشک نشه
تشکری کردموقلپی ازش خوردم ازتلخیش صورتم جمع شد
_چرا انقدتلخه
ریزخندید
_چون واسه کارخونه نیست خودم درست کردم توام بجای غرزدن بخوروبه حرفام گوش کن
بی حرف سری تکون دادمونصفشوسرکشیدم خودشم قلوپی ازلیوانش خوردوگفت
_ازکی باهاشی
نگاه گیجوکه دیدتوضیح داد
_ازکی باایمان وارد رابطه شدی
نمیخواستم بهش دروغ بگم ولی ازاون ورم نمیخواستم چیزی ازحسم نسبت به خودش بفهمه
_راستش دوست نبودیم ولی ازش خوشم میومداونم که دوسم داشت،بخاطرهمین خواستم لاقل وقتی دارم ازدواج میکنم باکسی باشه که دوسش دارمودوسم داره
۱.۶k
۰۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.