رمان دورترین نزدیک
#پارت_۱۳۱
به نفس نفس افتاده بودیم یکم بعد پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم
+تو دورترین نزدیک منی!
اخ این جمله همیشه وصف حال ما بود!
بلاخره از توعم شنیدیمش!
کنارم خوابید خودمو چسبوندم بهشو اونم بغلم کرد چشامو بستم
خیلی دوست دارم!
* * * *
امروز با توی راه بودن گذشت . . .
اما حال هردومون بهتر بود !
این 4-5 روز خیلی خوب بود برامون
ماهور خسته رفت اتاقش رفتم دنبالش دستمو گذاشتم لای موهاش تا خوابش برد مث بچه ها میشد
یه ساعت خوابیدمو نزدیکای غروب بلند شدم
زیادم نخوابیدم ولی ماهور هنو خواب بود دستو صورتمو شستم رفتم پایین که صدای زنگ در اومد رفتم سمت آیفون که با چهره ی رامین رو برو شدم
با لبخند درو باز کردم اومد تو دست دادیم ب هم
رامین: رسیدن بخیر ، چخبرا؟!
_ممنون ، خوابه هنوز
رامین : بد موقع اومدم
_نه بیا بشین
رامین تو هال نشست و منم یه چایی و میوه براش بردم
نشستم کنارش
_خب شما چخبر!؟ زود برگشتین
رامین: من کار داشتم اومدم بچه هه هنوز هستن!
_اهان
رامین: راستش بدم نشد! میخواستم بات حرف بزنم!
_جانم گوش میدم
رامین: ما از بچگی با همیم و قطعا خیلی برای هم ارزش قائلیم
_میدونم میخوای چی بگی!
نه من اصلا هیچ فکری نکردم اگرم فکری بکنم بازم زندگی هرکس به خودش مربوطه و من حق قضاوتو ندارم
رامین لبخندی زد : این این درکو شعورت خوشم میاد
_چیه فک کردی به ماهور حرفی میزنم!؟
رامین: نه دهن لق نیستی مطمئنم! اما میدونی نمیخام تا جدی نشده چیزیو بزرگش کنم
_خیلیم به هم میاین !
رامین : هنوز در اون حدم نیست
خندم گرفت _ حالا چطور ول کردی اومدی؟!
رامین: مجبور شدم خب! در ضمن محض اطلاع من خیلی با متانت رفتار میکنم جلو بچه ها!
_اره عزیزم تو که اره اون ملیسه که...
زدم زیر خنده
رامین با تاسف سری تکون داد خودشم خندش گرفته بود
با صدای ماهور خندمون قطع شد
+خوش میگذره!؟ صدا خندتون تا بالا میاد
رامین بلند شدو ماهورو بغل کرد
من چقد رابطه ی بین اینارو دوسدارم!
خیلی باهم صمیمی ن
رامین: رسیدن بخیر ماهور خان
+مرسی اینجا چیکار میکنی
رامین دلخور گفت : دستت در نکنه دیگه بگو مزاحمم
+نه چه حرفیه داداش میگم اینجا نبودین که!
رامین: من اومدم کار داشتم
+باشه بشین
رامین: من چاییمو خوردم حرفامم زدم دیدو بازدیدمم تموم شد برم دیگه!
+کجا بری؟! با ترانه حرف زدی من دوستتما بشین یکم حرف بزنیم شامم میخوری میری
رامین: نههه ماهور جان مزاحم نمیشم وبا شیطنت بهمون نگا کرد
ماهور بیمزه ای بهش گفت
+بشین حرف نزن من ی دوش بگیرم بیام
رامین اروم بهش گفت: حالا اصرار میکنید حرفی نیست و گرنه خوشندارم مزاحم زوجا بشم!
منم شنیدم ولی ب رو خودم نیاوردم
ماهور با اخم نشوندش رو مبل و رفت
رامین: خوب بهش ساخته ها...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #جذاب #شیک #زیبا #هنری
به نفس نفس افتاده بودیم یکم بعد پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم
+تو دورترین نزدیک منی!
اخ این جمله همیشه وصف حال ما بود!
بلاخره از توعم شنیدیمش!
کنارم خوابید خودمو چسبوندم بهشو اونم بغلم کرد چشامو بستم
خیلی دوست دارم!
* * * *
امروز با توی راه بودن گذشت . . .
اما حال هردومون بهتر بود !
این 4-5 روز خیلی خوب بود برامون
ماهور خسته رفت اتاقش رفتم دنبالش دستمو گذاشتم لای موهاش تا خوابش برد مث بچه ها میشد
یه ساعت خوابیدمو نزدیکای غروب بلند شدم
زیادم نخوابیدم ولی ماهور هنو خواب بود دستو صورتمو شستم رفتم پایین که صدای زنگ در اومد رفتم سمت آیفون که با چهره ی رامین رو برو شدم
با لبخند درو باز کردم اومد تو دست دادیم ب هم
رامین: رسیدن بخیر ، چخبرا؟!
_ممنون ، خوابه هنوز
رامین : بد موقع اومدم
_نه بیا بشین
رامین تو هال نشست و منم یه چایی و میوه براش بردم
نشستم کنارش
_خب شما چخبر!؟ زود برگشتین
رامین: من کار داشتم اومدم بچه هه هنوز هستن!
_اهان
رامین: راستش بدم نشد! میخواستم بات حرف بزنم!
_جانم گوش میدم
رامین: ما از بچگی با همیم و قطعا خیلی برای هم ارزش قائلیم
_میدونم میخوای چی بگی!
نه من اصلا هیچ فکری نکردم اگرم فکری بکنم بازم زندگی هرکس به خودش مربوطه و من حق قضاوتو ندارم
رامین لبخندی زد : این این درکو شعورت خوشم میاد
_چیه فک کردی به ماهور حرفی میزنم!؟
رامین: نه دهن لق نیستی مطمئنم! اما میدونی نمیخام تا جدی نشده چیزیو بزرگش کنم
_خیلیم به هم میاین !
رامین : هنوز در اون حدم نیست
خندم گرفت _ حالا چطور ول کردی اومدی؟!
رامین: مجبور شدم خب! در ضمن محض اطلاع من خیلی با متانت رفتار میکنم جلو بچه ها!
_اره عزیزم تو که اره اون ملیسه که...
زدم زیر خنده
رامین با تاسف سری تکون داد خودشم خندش گرفته بود
با صدای ماهور خندمون قطع شد
+خوش میگذره!؟ صدا خندتون تا بالا میاد
رامین بلند شدو ماهورو بغل کرد
من چقد رابطه ی بین اینارو دوسدارم!
خیلی باهم صمیمی ن
رامین: رسیدن بخیر ماهور خان
+مرسی اینجا چیکار میکنی
رامین دلخور گفت : دستت در نکنه دیگه بگو مزاحمم
+نه چه حرفیه داداش میگم اینجا نبودین که!
رامین: من اومدم کار داشتم
+باشه بشین
رامین: من چاییمو خوردم حرفامم زدم دیدو بازدیدمم تموم شد برم دیگه!
+کجا بری؟! با ترانه حرف زدی من دوستتما بشین یکم حرف بزنیم شامم میخوری میری
رامین: نههه ماهور جان مزاحم نمیشم وبا شیطنت بهمون نگا کرد
ماهور بیمزه ای بهش گفت
+بشین حرف نزن من ی دوش بگیرم بیام
رامین اروم بهش گفت: حالا اصرار میکنید حرفی نیست و گرنه خوشندارم مزاحم زوجا بشم!
منم شنیدم ولی ب رو خودم نیاوردم
ماهور با اخم نشوندش رو مبل و رفت
رامین: خوب بهش ساخته ها...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #جذاب #شیک #زیبا #هنری
۹.۰k
۲۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.