رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه

#پارت_۱۳۲

با دهن باز بهش نگا کردم
رامین: خیلی منحرفید همتون مسافرتو میگم!
_بیمزه! سامی روت تاثیر گذاشته بدجور
رامین: دلشون برات تنگ شده به روی خودشون نمیارن! یعنی حرفت بود کلا
_عه غیبتمم کردین پس
رامین: ذکر خیر!
_خوبه
رامین: البته فقط من میدونم تو با ماهور بودی!
_ ملیس چی؟
رامین: عه ترانه داشتیم!؟
_باشه بابا میدونم ت دهنت قرصه ولی ملیس بعیده ازت نکشه بیرون
رامین: من ادم فروش نیستم عزیزم
_میدونم! خیلی خوبی که انقد ماهور دوست داره و همیشه اسمت هست!
رامین: ماهور داداش نداشتمه، خیلی مهمه برام
_دو طرفه ست نظراتون
رامین: بودنت تو زندگیش خیلی خوبه به همچین چیزی نیاز داره! مطمئنم کنار تو حالش خوبه
لبخندی به رامین زدم
_خب تو از خودت پذیرایی کن حسابی منم برم به کارم برسم
رامین: فک کردم الان منو میبرید بیرون!
_خب اگه میخوای بریم
رامین : ن دسپختت و ترجیح میدم!
_اره دیگه ملیساتون اشپزی بلد نیست یوقت نگی نگفتین
رامین:باید باهاش قرارداد ببندم سر این!
رفتم تو آشپزخونه مشغول پختن غذا شدم یکم بعد ماهورم اومد نشست پیش رامین

ماهور
+خب چخبرا پسر
رامین: از چی دقیقا! خبرا پیش توعه
متعجب پرسیدم چطور؟!
رامین:وای وای وای همین ی ماه پیش نبود خیلی مطمئن حرف میزدی از خودت!؟
+ رامین چیزی نیست!
رامین: چیزی نیستو باهم اینور اونور میرید؟! با منم آره؟!
+باشه من تسلیم!
رامین: خب؟! میشنوم
+ خب هرکسی تو زندگیش به یه ارامش نیاز داره
رامین با چشای گرد شده نگام میکرد: سرت ب جایی خورده؟!
با اخم ادامه دادم : همین که تو زندگیمه حالم خوبه کافیه
رامین متعجب بهم خیره شده بود : پ باختی دیگه! مقابل یکی بلاخره باختی!
کم اوردی! بهت گفته بودم
+حالا هرچی!
رامین عمدی میخواست رو مخم راه بره : از حق نگذریم خوشگله!
+گمشو
رامین: جای زن داداشی گفتم! عالیه اصا اقا
+رااااامین
رامین: اروم باش برا خودته!‌
+خفه
رامین ی سیب برداشت از رو میز گرفت سمتم
+چیه؟
رامین: برا ارامش روح و روانت مفیده!
میخواستم چیزی بهش بگم
که ترانه اومد نشست پیشمون
رامین: تتر بوی غذات داره میاد یعنی بعد از غذای مامانم حرف نداری!
_ارادت
به رامین نگا میکردم ک گفت : نوش جون صاحبش! باز با خشونت بیشتر نگاش کردم ک گفت: الی العفو
ترانه با خندع ب حرفای رامین گوش میکردو رامین عمدا مسخره بازی در می اورد
شاممونو خوردیم که رامین قصد رفتن پیدا کرد
تا دم در باهاش رفتم
رامین: چیه مث جوجه ها اومدی دنبالم
+اون حرفت! یعنی میگم تو ا... هیچی ولش
رامین قهقهه میزد : برو برادر من! برو!
مال خودته من چشم ندارم ب عشق داداشم! تا خواستم چیزی بگم ادامه داد :
منو خر نکن دیگه! من رامینم تورو بهتر ازخودت میشناسم! تموم حرفاتم نگفته حفظم خیلی ب هم میاین از اولش گفتم که!...

#دورترین_نزدیک


#خاص #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید #زیبا #جذاب #شیک #هنری
دیدگاه ها (۱)

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه

رمان دورترین نزدیک

رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه

کاش براتون مهم بودم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط