رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۱۳۳
ای ای ای اخرش دیدی ک دل ب زبان امد!
+کووفت برو
رامین: اره میرم تنها باشین
میخواستم بزنمش ک در رفت!
رفتم تو نمیدونم کلی کار داشتم...
یه راست رفتم تو اتاقم
ترانه
یکم به وضع خونه رسیدم و رفتم بالا الانم باید این امتحانارو خوب پاس کنم!...
* * * *
حداقل امیدمون ب نمرات بود
اونم اگه خوب نمیشد باید تیکه کنایه هاب ماهور تحمل میکردم
خداروشکر که همه نمرات عالی یس دمت گرم دختر فوق العاده ای خانوم مهندس
جالب اینجاست هرکی سرش تو کار خودش بود هم من هم ماهور
دم غروب بود داشتم پیاده میرفتم سمت خیابون که یدفعه یکی از پشتت یه چیزی گذاشا رو صورتم !
همه چی خیلی یهویی اتفاق افتاد...
چیزی نمی دیدم اصلا
_ چه خبره اینجا!؟ چ وضعشه کی هستی تو عوضی!
یدفعه یاد امیر پارسا افتادم
امیر پارسای بیشرف
_عامیر هانینه زامان یِمِک اِیستَرسِن؟ ( امیر باز چه گهی بخوری هان؟)
عامیر نِ استیورسون؟ ( امیر چی میخوای؟ )
بِنی نِرِیه گوتورو یورسونوز ( منو کجا میبری؟ )
اصا یه کلمه م جوابمو نداد!کل راهو داد و بیداد کردم که بلاخره ماشین متوقف شد یکی اومد پیادم کنه
_ بانا دوکونما ، بانادوکونما ( ب من دست نزن)
بی توجه بغلم کرد و بردم !
بدجور ترسیده بودم اگه امیره پس چرا چیزی نمیگه! اگه امیر نیست باز چرا سکوت میکنه!
در جایی باز شدو رفتیم تو دیگه واقعن داشتم از ترس از حال میرفتم
گذاشتم رو زمین میخاستم داد بزنم که چشامو باز کرد!
ولی من جرعت نمیکردم چشامو باز کنم!
به خودم امید دادم که امیر پارسام باشه ماهور نمیزاره که! باز شدن چشام همانا و ترکیدن بادکنک صدای جیغ و روبرو شدن با سامی همانا!
متعجب نگاشون میکردم که سامی اروم گف : با لجبازی تو راه دیگه ای نداشت!
یعنی انقدر خندم گرفت و حرصم در اومد نمیدونستم چیکار کنم
اشکم در اومد که سامی بغلم کرد
سامان: معذرت میخام عزیزم راه دیگه ای نذاشتی بهم محل نمیدی اصا یجوری نگا میکنی تو دانشگاه انگار من قاتل زنجیره ایم
امروزم گفتم تولدته دیگه تمومش کنیم این دلخوریو هوم؟
قبل از اینکه من حرفی بزمم ملیس اومد دستمو کشید
ملی: بریم زوود عوض کن اینارو
بیخیال دستم کشیده شدم به طرف اتاقی یه لباس بلند مشکی بهم داد آستین حلقه ای بالاش تور مانند بود تا بالا سینه بعدش پارچه . . . لباسو پوشیدم و ملیسا موهامو دور سرم بافت و حلقه ای جمع کرد بعدم یه ارایش تیره روشن ی رژ صورتی مایل ب بنفش و خط چشم سایه مشکی اصا جرعت نمیکردم ب خودم نگا کنم اخرین بار واسه عقد سپهر از این تیپ مجلسیا زدم!
کارش که تموم شد گفت خودمو نگا کنم کنجکاو جلو آینه قدی وایسادم
چقد خانوم تر شدم خخخ
ملیسا:تتر
_هان؟
ملیسا: قربونت برم ببخشید اصا من اشتباه کردم ولی خب منم خیلی ناراحت شدم از کار احمقانه ت!...
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #شیک #BEAUTIFUL_NICE
ای ای ای اخرش دیدی ک دل ب زبان امد!
+کووفت برو
رامین: اره میرم تنها باشین
میخواستم بزنمش ک در رفت!
رفتم تو نمیدونم کلی کار داشتم...
یه راست رفتم تو اتاقم
ترانه
یکم به وضع خونه رسیدم و رفتم بالا الانم باید این امتحانارو خوب پاس کنم!...
* * * *
حداقل امیدمون ب نمرات بود
اونم اگه خوب نمیشد باید تیکه کنایه هاب ماهور تحمل میکردم
خداروشکر که همه نمرات عالی یس دمت گرم دختر فوق العاده ای خانوم مهندس
جالب اینجاست هرکی سرش تو کار خودش بود هم من هم ماهور
دم غروب بود داشتم پیاده میرفتم سمت خیابون که یدفعه یکی از پشتت یه چیزی گذاشا رو صورتم !
همه چی خیلی یهویی اتفاق افتاد...
چیزی نمی دیدم اصلا
_ چه خبره اینجا!؟ چ وضعشه کی هستی تو عوضی!
یدفعه یاد امیر پارسا افتادم
امیر پارسای بیشرف
_عامیر هانینه زامان یِمِک اِیستَرسِن؟ ( امیر باز چه گهی بخوری هان؟)
عامیر نِ استیورسون؟ ( امیر چی میخوای؟ )
بِنی نِرِیه گوتورو یورسونوز ( منو کجا میبری؟ )
اصا یه کلمه م جوابمو نداد!کل راهو داد و بیداد کردم که بلاخره ماشین متوقف شد یکی اومد پیادم کنه
_ بانا دوکونما ، بانادوکونما ( ب من دست نزن)
بی توجه بغلم کرد و بردم !
بدجور ترسیده بودم اگه امیره پس چرا چیزی نمیگه! اگه امیر نیست باز چرا سکوت میکنه!
در جایی باز شدو رفتیم تو دیگه واقعن داشتم از ترس از حال میرفتم
گذاشتم رو زمین میخاستم داد بزنم که چشامو باز کرد!
ولی من جرعت نمیکردم چشامو باز کنم!
به خودم امید دادم که امیر پارسام باشه ماهور نمیزاره که! باز شدن چشام همانا و ترکیدن بادکنک صدای جیغ و روبرو شدن با سامی همانا!
متعجب نگاشون میکردم که سامی اروم گف : با لجبازی تو راه دیگه ای نداشت!
یعنی انقدر خندم گرفت و حرصم در اومد نمیدونستم چیکار کنم
اشکم در اومد که سامی بغلم کرد
سامان: معذرت میخام عزیزم راه دیگه ای نذاشتی بهم محل نمیدی اصا یجوری نگا میکنی تو دانشگاه انگار من قاتل زنجیره ایم
امروزم گفتم تولدته دیگه تمومش کنیم این دلخوریو هوم؟
قبل از اینکه من حرفی بزمم ملیس اومد دستمو کشید
ملی: بریم زوود عوض کن اینارو
بیخیال دستم کشیده شدم به طرف اتاقی یه لباس بلند مشکی بهم داد آستین حلقه ای بالاش تور مانند بود تا بالا سینه بعدش پارچه . . . لباسو پوشیدم و ملیسا موهامو دور سرم بافت و حلقه ای جمع کرد بعدم یه ارایش تیره روشن ی رژ صورتی مایل ب بنفش و خط چشم سایه مشکی اصا جرعت نمیکردم ب خودم نگا کنم اخرین بار واسه عقد سپهر از این تیپ مجلسیا زدم!
کارش که تموم شد گفت خودمو نگا کنم کنجکاو جلو آینه قدی وایسادم
چقد خانوم تر شدم خخخ
ملیسا:تتر
_هان؟
ملیسا: قربونت برم ببخشید اصا من اشتباه کردم ولی خب منم خیلی ناراحت شدم از کار احمقانه ت!...
#پست_جدید #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #زیبا #جذاب #شیک #BEAUTIFUL_NICE
۹.۲k
۲۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.