• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part40
#paniz
انقدر غرغر میکردن سر یه لباس و ارایش انگار میخاستیم بریم کجا حالا یه پارتی دیگه
لباس زی*رام پوشیدم و سوت*ین لبه دارهمم پوشیدم
حوله ام دستم بود که
در با شدت باز شد و رضا اومد تو که حوله رو جلوم گرفته
پانیذ:بی عضوو یه در بزنن
نیش خنده ای زد
رضا: ببخشید اتو هست اینجا
حرصی نگاش کردم
پانید:چمیدونمم منن اخه
رضا:برو یه کمد رو نگا کنن
پانیذ: با این وضع
رضا:باشع خودم برمیدارم
رفت جلو کمد بعد کلی سر و کله زدن اتو رو پیدا کرد
رضا:خب من برمم
درو باز میکرد که برگشت سمتم
رضا:فک کنم بجای اینکه بهت بگم رز وحشی باید بهت بگم هلوو وحشیی
دندون هام ساییده میشدن
پانیذ:رضااا
در بست و رفت
اوفف خدا اوف چیزی پوشیدم تا اگه کسی میومد دیگه بدبخت تر از این نشم نشستم جلو اینه موهام خشک کردم
و با اتو مو کرلی های درشت کردم
یه ارایش ریز هم کردم و در اخر یه رژ نود انجام دادم
بلند شدم و لباسی که دیروز گرفته بودم پوشید
پانیذ:باید یه چمدون دیگه بگیرم دیگه جا ندارم
بوت های پاشنه بلندم پوشیدم
اکسسوری های نازم انداختم که دلم براشون ضعف میرفت
عطری هم زدم و در اخر یه کت کوتاه هم پوشیدم
با برداشتن گوشیم رفتم پایین عادت نداشتم کیف بردارم
کسی پایین نبود جز نیکا رضا و پارسا
پانید:نیومدن هنو
نیکا:نچ معلوم نیس دارن چیکار میکنن
رضا:نمیاایینن(داد)
مهشاد:میاییمم (داد)
متین با چهار اب پرتقال اومد
پارسا:از این کارا بلد بودی رو نمیکردی بلاا
متین عشوه ی ریزی اورد و اول لیوان رو داد به نیکا
پانیذ:اه اه چندشاا جمع کنین ببینم
نیکا:تو نگاه نکن
سر برگردونم که منم لیوانی برداشتم قلبی از ابمیوه خوردم و نگاهم
خورد به رضا که پیرهنش مشکی بود با یه شلوار اسپرت که تیپش رو مردونه میکرد
و گردنبندی که براش گرفته بودم تو گردنش بود انگار ته دلم قیقیلی ویولی رف
زیر لب لعنت فرستادم
عجب کراشی بود خدایی ولی حیف از اخلاق
بر من خیلی اخلاق مهم بود
گوشیم برداشتم و چند تایی از خودم عکس گرفتم
بعد از نیم ساعت رضایت دادن بیان پایین
انقدر طولش داده بودن که 1 ساعتی دیر کرده بودیم ولی اط شانش خوب ساعتش تا 2 اینا بود
ساعتای 10 رسیدیم به پارتی
رفتیم پارکینگ ماشین ها رو پارک کردیم
سوار اسانسور شدیم ولی مهمونی همه پارتنر داشتن و پارسا معلوم نبود دختر از کجا گیر اورده بود و باهامون اومده بود
با اجبار دستم دور بازوی رضا حلقه کردم
گارسونی اومد و لباس هامون رو گرف
و هر کی با پارتنرش پخش شد
نچ نچ نگا کنه نفسی گرفتم و به سمت میز نوشیدنی ها رفتیم و اونجا نشستیم
گارسون:چی میل دارین؟؟
رضا لبخندی زد
رضا:دو تا گیلاس
پسره سری تکون داد و رفت....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part40
#paniz
انقدر غرغر میکردن سر یه لباس و ارایش انگار میخاستیم بریم کجا حالا یه پارتی دیگه
لباس زی*رام پوشیدم و سوت*ین لبه دارهمم پوشیدم
حوله ام دستم بود که
در با شدت باز شد و رضا اومد تو که حوله رو جلوم گرفته
پانیذ:بی عضوو یه در بزنن
نیش خنده ای زد
رضا: ببخشید اتو هست اینجا
حرصی نگاش کردم
پانید:چمیدونمم منن اخه
رضا:برو یه کمد رو نگا کنن
پانیذ: با این وضع
رضا:باشع خودم برمیدارم
رفت جلو کمد بعد کلی سر و کله زدن اتو رو پیدا کرد
رضا:خب من برمم
درو باز میکرد که برگشت سمتم
رضا:فک کنم بجای اینکه بهت بگم رز وحشی باید بهت بگم هلوو وحشیی
دندون هام ساییده میشدن
پانیذ:رضااا
در بست و رفت
اوفف خدا اوف چیزی پوشیدم تا اگه کسی میومد دیگه بدبخت تر از این نشم نشستم جلو اینه موهام خشک کردم
و با اتو مو کرلی های درشت کردم
یه ارایش ریز هم کردم و در اخر یه رژ نود انجام دادم
بلند شدم و لباسی که دیروز گرفته بودم پوشید
پانیذ:باید یه چمدون دیگه بگیرم دیگه جا ندارم
بوت های پاشنه بلندم پوشیدم
اکسسوری های نازم انداختم که دلم براشون ضعف میرفت
عطری هم زدم و در اخر یه کت کوتاه هم پوشیدم
با برداشتن گوشیم رفتم پایین عادت نداشتم کیف بردارم
کسی پایین نبود جز نیکا رضا و پارسا
پانید:نیومدن هنو
نیکا:نچ معلوم نیس دارن چیکار میکنن
رضا:نمیاایینن(داد)
مهشاد:میاییمم (داد)
متین با چهار اب پرتقال اومد
پارسا:از این کارا بلد بودی رو نمیکردی بلاا
متین عشوه ی ریزی اورد و اول لیوان رو داد به نیکا
پانیذ:اه اه چندشاا جمع کنین ببینم
نیکا:تو نگاه نکن
سر برگردونم که منم لیوانی برداشتم قلبی از ابمیوه خوردم و نگاهم
خورد به رضا که پیرهنش مشکی بود با یه شلوار اسپرت که تیپش رو مردونه میکرد
و گردنبندی که براش گرفته بودم تو گردنش بود انگار ته دلم قیقیلی ویولی رف
زیر لب لعنت فرستادم
عجب کراشی بود خدایی ولی حیف از اخلاق
بر من خیلی اخلاق مهم بود
گوشیم برداشتم و چند تایی از خودم عکس گرفتم
بعد از نیم ساعت رضایت دادن بیان پایین
انقدر طولش داده بودن که 1 ساعتی دیر کرده بودیم ولی اط شانش خوب ساعتش تا 2 اینا بود
ساعتای 10 رسیدیم به پارتی
رفتیم پارکینگ ماشین ها رو پارک کردیم
سوار اسانسور شدیم ولی مهمونی همه پارتنر داشتن و پارسا معلوم نبود دختر از کجا گیر اورده بود و باهامون اومده بود
با اجبار دستم دور بازوی رضا حلقه کردم
گارسونی اومد و لباس هامون رو گرف
و هر کی با پارتنرش پخش شد
نچ نچ نگا کنه نفسی گرفتم و به سمت میز نوشیدنی ها رفتیم و اونجا نشستیم
گارسون:چی میل دارین؟؟
رضا لبخندی زد
رضا:دو تا گیلاس
پسره سری تکون داد و رفت....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۰.۸k
۲۸ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.