• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part39
#paniz
رضا:شرمنده زمین گرده
با حرص لب زدم
پانیذ:اصننن به جهنمم بزار تهش یه ماه رل میشیم بعدشمم میگیم به تفاهم نرسیدیم تمومم
اب بست چرخید سمتم یه تای ابروش رو داد بالا
رضا:اگه به تفاهم رسیدیم بعدشم اومدم گرفتمت چیی هومم
رفتم جلو با ناخن انگشت اشاره ام خطی رو بازوش کشیدم که یکم قرمز شد اهمیتی ندادم
پانیذ:اون موقعع جرتت میدم
رضا:تو جرمم بده من میدونم با تو
پانیذ:تهدید میکنی
چشمکی زد
رضا:من نمیزارم تهدید میزار به حساب زن و شوهریمون
و بعد چرخید مشغول کارش شد
واقعا منو دست انداخت بود یعنی چی اخه تا حالا مرد به این بیشعور ندیده بودم خودهه نفهمممم
نفسی کشیدم
اشکال نداره پانیذ ریلکس کن
با پاشنه ی پام برگشتم و به کارم رسیدم وقتی تمومش کردم با کمک رضا بردیم هال جلو تلویزیون
متین: کجا موندین پسس شماا
رضا:الان دقیقن کجاییم
متین:اینجا
دیانا:فیلم شروع شدد ول کنین اینارو
همونطور میشستم رو مبل راحتی
و رضام بغلم نشست
پانیذ:اسم فیلم چیه
ارسلان:احضار 2
با اسمش روحم منقبض شد
اینا دیونن رسماا
بابا من تا اسمش رو شنیدم شلوارم خیس کردم چه برسه به دیدنش اخخ
پارسا:پرده ها رو بکش بزار تاریک بشه
مهشاد:نههه
محراب:چراا عزیزم تازه خیلی خوبم دیده میشه
مهشاد با کوسن زد تو سر محراب که سری از دلم خنک شد
مهشاد:من اینجا از استرس دارم میمیرم بعد میگین پرده ها رم بکش
نیکا:راست میگه دیگه چقد اصرار کردیم این نه
ارسلان:نچ نگا میکنیم
با بهت نگاشون میکردم از ترس زبونم قفل کرده بود
پرده ها کشیده شد بود تاریک تاریک
بابا من اینجا بخدا سکته میکنم
از استرس گوشه ی لبم میجویدم
با احساس اینکه کسی نزدیک گردنم هس سرم برگردونم با رضا مواجه شدم
چون از همه دیر رسیده بودم اخرا ما بودیم و کسی حواسش نبود
اب دهنم قورت دادم
و نفسای داغش کنار گردنم باز دم میشدن
پانیذ:برو عقب تا من سکته نکردم
رضا:میترسی رز وحشی
پانیذ:رضااا من خوده دیوننم منو دیونه نکنن
رضا:دیونه ی خداییی
متلمس نگاش کردم که
رضا:بیا ارپاد بزار سعی کن فیلمم نگا نکنی
لبخندی زدم چه بهتر از اینن اخه
چه عجب این یه چیزی فهمید
پانیذ:مرسیی
چشمکی زد و بعد به فیلمش نگاه کرد
ارپاد رو گذاشتم و اهنگی گذاشتم چون موهام باز بود نمیتونستن ببینن
تا اخر فیلم خودمو مشغول پوست کندن میوه کردم وی به رضا هم میدادم
تا شک نکنن
ببین فرار از یه فیلم چه کارایی با ادم میکنه....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part39
#paniz
رضا:شرمنده زمین گرده
با حرص لب زدم
پانیذ:اصننن به جهنمم بزار تهش یه ماه رل میشیم بعدشمم میگیم به تفاهم نرسیدیم تمومم
اب بست چرخید سمتم یه تای ابروش رو داد بالا
رضا:اگه به تفاهم رسیدیم بعدشم اومدم گرفتمت چیی هومم
رفتم جلو با ناخن انگشت اشاره ام خطی رو بازوش کشیدم که یکم قرمز شد اهمیتی ندادم
پانیذ:اون موقعع جرتت میدم
رضا:تو جرمم بده من میدونم با تو
پانیذ:تهدید میکنی
چشمکی زد
رضا:من نمیزارم تهدید میزار به حساب زن و شوهریمون
و بعد چرخید مشغول کارش شد
واقعا منو دست انداخت بود یعنی چی اخه تا حالا مرد به این بیشعور ندیده بودم خودهه نفهمممم
نفسی کشیدم
اشکال نداره پانیذ ریلکس کن
با پاشنه ی پام برگشتم و به کارم رسیدم وقتی تمومش کردم با کمک رضا بردیم هال جلو تلویزیون
متین: کجا موندین پسس شماا
رضا:الان دقیقن کجاییم
متین:اینجا
دیانا:فیلم شروع شدد ول کنین اینارو
همونطور میشستم رو مبل راحتی
و رضام بغلم نشست
پانیذ:اسم فیلم چیه
ارسلان:احضار 2
با اسمش روحم منقبض شد
اینا دیونن رسماا
بابا من تا اسمش رو شنیدم شلوارم خیس کردم چه برسه به دیدنش اخخ
پارسا:پرده ها رو بکش بزار تاریک بشه
مهشاد:نههه
محراب:چراا عزیزم تازه خیلی خوبم دیده میشه
مهشاد با کوسن زد تو سر محراب که سری از دلم خنک شد
مهشاد:من اینجا از استرس دارم میمیرم بعد میگین پرده ها رم بکش
نیکا:راست میگه دیگه چقد اصرار کردیم این نه
ارسلان:نچ نگا میکنیم
با بهت نگاشون میکردم از ترس زبونم قفل کرده بود
پرده ها کشیده شد بود تاریک تاریک
بابا من اینجا بخدا سکته میکنم
از استرس گوشه ی لبم میجویدم
با احساس اینکه کسی نزدیک گردنم هس سرم برگردونم با رضا مواجه شدم
چون از همه دیر رسیده بودم اخرا ما بودیم و کسی حواسش نبود
اب دهنم قورت دادم
و نفسای داغش کنار گردنم باز دم میشدن
پانیذ:برو عقب تا من سکته نکردم
رضا:میترسی رز وحشی
پانیذ:رضااا من خوده دیوننم منو دیونه نکنن
رضا:دیونه ی خداییی
متلمس نگاش کردم که
رضا:بیا ارپاد بزار سعی کن فیلمم نگا نکنی
لبخندی زدم چه بهتر از اینن اخه
چه عجب این یه چیزی فهمید
پانیذ:مرسیی
چشمکی زد و بعد به فیلمش نگاه کرد
ارپاد رو گذاشتم و اهنگی گذاشتم چون موهام باز بود نمیتونستن ببینن
تا اخر فیلم خودمو مشغول پوست کندن میوه کردم وی به رضا هم میدادم
تا شک نکنن
ببین فرار از یه فیلم چه کارایی با ادم میکنه....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۰.۱k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.