• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part38
#paniz
پانیذ:میکشمتت
رضا:اگه دختر خوبی باشی ناز باشی میزارم دوست دخترم بشیااا
خیز برداشتم روش که درو بست
کنترل خودم حفظ کردم لپ باسنم درد میکرد
چون دوبار فشار داد بود درد میکرد
دستم روش گذاشتم
پانیذ:درد میکنه نامرد
رضا:کجاتت
پانیذ:باسنمم
رضا:بیاا ماساژ بدمم
لگدی به در زدم
پانیذ:بیشعوررر
رضا:ولی اینو بدون فعلا استوریش نمیکنم
پانیذ: یعنی چیی
رضا:بای
نفسی پر حرص کشیدم رفتم اتاق خودمم
خودمو پرت کردم رو تخت تا بلکه خابم ببره..
ناهار
از صبح میپیچوند حرصی به پاش زدم که نگام کرد و لبخندی مرموزی زد
همه داشتن ناهار میخوردن
رضا:بله
پانیذ: عکساا
پارسا:یه عکسه که این حرف ها رو نداره پانیذ:بابا یکی دیگه گرفته اون خیلی بدهه
ارسلان:ببینمم
ابرویی بالا انداخت
رضا:نشون بدم بزنم رو هدف پیشنهاد روو بدم بهت
چاقو رو برداشتم
پانیذ:رضاا منووو دیونهه نکن دستم به هر جایتت فقط پاک کن
لبخند مرموزی زد
رضا:هر جایی
متین:رضااا
رضا:باشه حالا نه به کسی نشون میدم نه استوریش میزارم خوبه
پانیذ: هیی من خاهر توو...
نیکا:چرااا منن
چشم غره ی سمتش رفتم
پارسا: یه دست سور بزنیمم
پانیذ:من هستممم
ارسلان:بلدی
دیانا:اره نکبت همیشه میبره
پانیذ:به من چه میبازی تو
رضا:بازنده ظرف ها رو میشوره
مهشاد:خوبه پاشینن
همگی بلند شدیم
اول پارسا و رضا شروع به بازی کردن همه که بازی کردم همه باختن به رضا
حالا نوبت من بود
نشستم
ابرویی بالا انداختم شاید جای دیگه بد باشم ولی تو بازی و ورزش نفر اولم
بچرخ تا بچرخیم
کارت ها رو تقسیم کردیم و شروع کردیم به بازی کردن
اخرای بازی بودیم کلافه به نظر میرسید
پانیذ:بزار دیگهه
هوفی کشید گذاشت
منم کارتم گذاشتم چون سرباز بود کل سور ها رو برداشتم
پانیذ:مننن بردممم هِ هِ حالا هم پاشو برو ظرف ها رو بشورر
رضا:هعی خداا
بلند شد با غرغر رفت تو اشپزخونه
متین:یه روز فک نمیکردم به یه دختر ببازی
رضا:ببنداا
دیانا:فیلم ببینیم
محراب:راست میگه چی ببینیم
پانیذ:فرقی نمیکنه منم میرم مخلفات بیارم
سری تکون دادم رفتم اشپزخونه رضا که اخرای ظرف شستن بود
رضا: باورم نمیشعع
پانیذ:اینکه باختیی
چیپس های پنیری رو باز کردم ریختم تو چها و پنج کاسه بزرگ
رضا:حتی اسمش زجر اوره
خنده ای کردم
پانیذ:اشکال نداره
رضا:نخندااا
پانید:میبینی زمین گرده
رضا:اره خیلی گرده استوریو که گذاشتم میگممم بهت رز وحشی
با ترس نگاش کردم
پانیذ:رضااا.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part38
#paniz
پانیذ:میکشمتت
رضا:اگه دختر خوبی باشی ناز باشی میزارم دوست دخترم بشیااا
خیز برداشتم روش که درو بست
کنترل خودم حفظ کردم لپ باسنم درد میکرد
چون دوبار فشار داد بود درد میکرد
دستم روش گذاشتم
پانیذ:درد میکنه نامرد
رضا:کجاتت
پانیذ:باسنمم
رضا:بیاا ماساژ بدمم
لگدی به در زدم
پانیذ:بیشعوررر
رضا:ولی اینو بدون فعلا استوریش نمیکنم
پانیذ: یعنی چیی
رضا:بای
نفسی پر حرص کشیدم رفتم اتاق خودمم
خودمو پرت کردم رو تخت تا بلکه خابم ببره..
ناهار
از صبح میپیچوند حرصی به پاش زدم که نگام کرد و لبخندی مرموزی زد
همه داشتن ناهار میخوردن
رضا:بله
پانیذ: عکساا
پارسا:یه عکسه که این حرف ها رو نداره پانیذ:بابا یکی دیگه گرفته اون خیلی بدهه
ارسلان:ببینمم
ابرویی بالا انداخت
رضا:نشون بدم بزنم رو هدف پیشنهاد روو بدم بهت
چاقو رو برداشتم
پانیذ:رضاا منووو دیونهه نکن دستم به هر جایتت فقط پاک کن
لبخند مرموزی زد
رضا:هر جایی
متین:رضااا
رضا:باشه حالا نه به کسی نشون میدم نه استوریش میزارم خوبه
پانیذ: هیی من خاهر توو...
نیکا:چرااا منن
چشم غره ی سمتش رفتم
پارسا: یه دست سور بزنیمم
پانیذ:من هستممم
ارسلان:بلدی
دیانا:اره نکبت همیشه میبره
پانیذ:به من چه میبازی تو
رضا:بازنده ظرف ها رو میشوره
مهشاد:خوبه پاشینن
همگی بلند شدیم
اول پارسا و رضا شروع به بازی کردن همه که بازی کردم همه باختن به رضا
حالا نوبت من بود
نشستم
ابرویی بالا انداختم شاید جای دیگه بد باشم ولی تو بازی و ورزش نفر اولم
بچرخ تا بچرخیم
کارت ها رو تقسیم کردیم و شروع کردیم به بازی کردن
اخرای بازی بودیم کلافه به نظر میرسید
پانیذ:بزار دیگهه
هوفی کشید گذاشت
منم کارتم گذاشتم چون سرباز بود کل سور ها رو برداشتم
پانیذ:مننن بردممم هِ هِ حالا هم پاشو برو ظرف ها رو بشورر
رضا:هعی خداا
بلند شد با غرغر رفت تو اشپزخونه
متین:یه روز فک نمیکردم به یه دختر ببازی
رضا:ببنداا
دیانا:فیلم ببینیم
محراب:راست میگه چی ببینیم
پانیذ:فرقی نمیکنه منم میرم مخلفات بیارم
سری تکون دادم رفتم اشپزخونه رضا که اخرای ظرف شستن بود
رضا: باورم نمیشعع
پانیذ:اینکه باختیی
چیپس های پنیری رو باز کردم ریختم تو چها و پنج کاسه بزرگ
رضا:حتی اسمش زجر اوره
خنده ای کردم
پانیذ:اشکال نداره
رضا:نخندااا
پانید:میبینی زمین گرده
رضا:اره خیلی گرده استوریو که گذاشتم میگممم بهت رز وحشی
با ترس نگاش کردم
پانیذ:رضااا.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۱۰.۱k
۲۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.