پرستار
پرستار
جیییییییییغ مثلا زود خوابیدم که دیر پا نشمممم دیرم شد واااای ریدم ریددددمممممم
سریع لباس پوشیدم و رفتم پایین یه لقمه گرفتم همینجوری توی راه خوردم هوووف تاکسی نیستتتتتتت اشکال نداره تا یه جاهایی شو میدوئم....
هه هه هه دهنم سرویس شدههههه یکم دیگه تا خونه مونده..
اوف رسیدم....خوبه سر موقعست
رفتم دم در زنگ زدم در و باز کردن رفتم داخل از اول حیاط تا در خونه روهم یه نفس دوییدم
ات:سلام
آحوما:دخترم این چه وضعیه چته جیشده چرا نفس نفس میزنی
ات:خیلی دوییدم....
آجوما:خب چرا دویدی
ات:تاکسی نبود...من میرم پیش سونگ
رفتم در اتاقش و در زدم
ات:سونگ میتونم بیام داخ...
هنوز حرفم تموم نشده بود که در باز شد وسونگ پام و محکم گرفت...
سونگ:خالههههههههههههههه
ات:او سونگ آروم باش
سونگ:خالهههه دلم برات تنگ شده بود
همون موقع آقای پارک از اتاقش اومد بیرون و یه نگاه متعجب به من و سونگ انداخت...
جیمین:امممم سلام خانوم جانگ
ات:سلام صبح بخیر آقای پارک
آقای پارک رفت و من دوباره به سونگ نگاه کردم
ات:صبحونه خوردی
سونگ:نه من وایسادم تا تو بیای
ات:خی من که خوروم ولی باشه ببا بریم بخوریم
سونگ آروم کنارم راه میومد تا آشپزخونه همینجوری برای خودش اهنگ میخوند ...
رسیدیم به آشپزخونه
ات:سونگ بیا بغلم بزارمت روی صندلی
سونگ دست کوچیکش گرفت سمتم
سونگ:نچچچچدمن بزرگ شدم خودم میتونم
ات:باشه
رفت سمت صندلی و دستاش و گزاشت روش هرکاری میکرد نمیتونست خودشو بکشه بالا
سونگ:آی آی آییییی ترو ابلفظل سونگ الانه که ضایع بشی
به کاراش میخندیدم
سونگ:خودم بلت بودمااااااا فگت نمیدونم چلا الان نوموتونم(بچه ها پارت های قبلی رو چک کردم هرچی بچگونه نوشتم کیبرد درستش کرده اونارو به زبان ت بچه ۴ ساله بخونید)
ات:بله باه خانوم سونگ شما درست میگید
سونگ:حالا تومتم میتونی
ات:آره عزیزم....
جیییییییییغ مثلا زود خوابیدم که دیر پا نشمممم دیرم شد واااای ریدم ریددددمممممم
سریع لباس پوشیدم و رفتم پایین یه لقمه گرفتم همینجوری توی راه خوردم هوووف تاکسی نیستتتتتتت اشکال نداره تا یه جاهایی شو میدوئم....
هه هه هه دهنم سرویس شدههههه یکم دیگه تا خونه مونده..
اوف رسیدم....خوبه سر موقعست
رفتم دم در زنگ زدم در و باز کردن رفتم داخل از اول حیاط تا در خونه روهم یه نفس دوییدم
ات:سلام
آحوما:دخترم این چه وضعیه چته جیشده چرا نفس نفس میزنی
ات:خیلی دوییدم....
آجوما:خب چرا دویدی
ات:تاکسی نبود...من میرم پیش سونگ
رفتم در اتاقش و در زدم
ات:سونگ میتونم بیام داخ...
هنوز حرفم تموم نشده بود که در باز شد وسونگ پام و محکم گرفت...
سونگ:خالههههههههههههههه
ات:او سونگ آروم باش
سونگ:خالهههه دلم برات تنگ شده بود
همون موقع آقای پارک از اتاقش اومد بیرون و یه نگاه متعجب به من و سونگ انداخت...
جیمین:امممم سلام خانوم جانگ
ات:سلام صبح بخیر آقای پارک
آقای پارک رفت و من دوباره به سونگ نگاه کردم
ات:صبحونه خوردی
سونگ:نه من وایسادم تا تو بیای
ات:خی من که خوروم ولی باشه ببا بریم بخوریم
سونگ آروم کنارم راه میومد تا آشپزخونه همینجوری برای خودش اهنگ میخوند ...
رسیدیم به آشپزخونه
ات:سونگ بیا بغلم بزارمت روی صندلی
سونگ دست کوچیکش گرفت سمتم
سونگ:نچچچچدمن بزرگ شدم خودم میتونم
ات:باشه
رفت سمت صندلی و دستاش و گزاشت روش هرکاری میکرد نمیتونست خودشو بکشه بالا
سونگ:آی آی آییییی ترو ابلفظل سونگ الانه که ضایع بشی
به کاراش میخندیدم
سونگ:خودم بلت بودمااااااا فگت نمیدونم چلا الان نوموتونم(بچه ها پارت های قبلی رو چک کردم هرچی بچگونه نوشتم کیبرد درستش کرده اونارو به زبان ت بچه ۴ ساله بخونید)
ات:بله باه خانوم سونگ شما درست میگید
سونگ:حالا تومتم میتونی
ات:آره عزیزم....
۱.۷k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.