شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت٢٩
پسرره دیوونه گوشیو گزاشتم رو حالت ضبط صدا انگار خدا میخواست ک خودش حرف زد
^دختر عاقلی هستی معامله خوبی کردیم بابات ازاد میشه در قبالش تو زن من میشی ب همین راحتی اینم خب ی جور معامله اس دیگ دخترشو گرفتم مدارکو دادم
زد زیر خنده
جلوی دادگاه ترمز کرد مامانمم بعد ٢یا٣دقیقه بعد رسیدن هر چی گشتم احسانو ندیدم
شاید ی جا پنهون شده بود
تو دادگاه همش حالت تهوه داشتم
علیزاده مدارک و داد و دفاع کرد طبق مدارکش همه چی نشون میداد ک بابام بی گناهه و فقط پاپوشه دادگاهم اعلام کرد ک باید رو این مدارک تحقیق بشه
دادگاه تموم شد وای خدا داشتیم ب لحظات عقد نزدیک تر میشدیم
مامان علیزاده وقتی دادگاه تموم شد و ما اومدیم بیرون اون طرف خیابون از تاکسی پیاده شد خیلی شیک اومده بود و بگو بخند با مامانم راه انداخت بعد هم هی عروس گلم عروس گلم ب ما بست و رو ب مامانم گفت ک مثلا ما رسم داریم ی شب قبل عقد عروس بیاد خونمونو خلاصه راضی کردن منو با خودشون بردن
صداهاشون برای من جهنم بود خنده هاشون کلمه خانمم از دهن علیزاده وای خدا چ جهنمیه ک این دنیا بهش گرفتار شدم رفتیم دور دور ....دور دور ک نبود تور جهنم گردی بود حتی ی لبخند هم رو لبم نبود رفتن بستنی خریدن دادن من بخورم اولش ک رفتم بخورم حالم بهم خورد
مامان علیزاده گفت
'این بچه حالش بده ببریم خونه استراحت کنه
مدام احسان پیام میداد ک کجامو چی کار میکنم بهش میگفتم
رفتیم خونشون خونه نبود ک قصر بود منو بردن تو ی اتاق علیزاده گفت
^اینم اتاق منو تو
با دیدن اتاق یهو حالم دگرگون شد بهش فهموندم ک حالم بده و دستشویی رو نشونم داد بالا اوردم رفتم تو پذیرایی نشستم تا موقع ناهار تکون نخوردم مامانش گفت
'عروس گلم بیا ناهار
^بیا عشقم
خفه شو عشقم و کووووفت
رفتم سر میز
نمیتونستم غذا بخورم ولی ب زور خوردم دلم میخواست این ماجرا ک تموم شد تا جونشو دارم بزنمش
ب زور خوردم هر چی میگفتن برو بخواب نمیرفتم میترسیدم ک برمو اتفاقات بدی بیوفته.....
تا خود شی با استرس تمام اونجا نشستم و حرفی نزدم فقط با اس ام اس با احسان ارتباط داشتم
اونم فقط میگفت نگران نباش همه چی درست میشه
ساعت حدودا ٧غروب بود ک علیزاده رفت بیرون ب مامانش گفتم ک میرم اتاق استراحت کنم
وارد اتاق ک شدم سریع ب احسان زنگ زدم
+الو
-الو سلام خوبی
+دارم سکته میکنم چرا امشب تموم نمیشه
-تموم میشه فقط هر موقع خوابیدن بهم زنگ بزن
+من امروز از ترس اینک کنارم نخوابه بعد از ظهر نخوابیدم اگ شب بخوابه چی
-غلط کرده گوه خورده نیم متری تو بیاد جنازشو میزارم رو دوش ننش
+الان رفت بیرون اگ بیاد میفهمه من دارم تلفن میحرفم
-باش برو
+فعلا
ادامه در پارت بعد #maryam
پارت٢٩
پسرره دیوونه گوشیو گزاشتم رو حالت ضبط صدا انگار خدا میخواست ک خودش حرف زد
^دختر عاقلی هستی معامله خوبی کردیم بابات ازاد میشه در قبالش تو زن من میشی ب همین راحتی اینم خب ی جور معامله اس دیگ دخترشو گرفتم مدارکو دادم
زد زیر خنده
جلوی دادگاه ترمز کرد مامانمم بعد ٢یا٣دقیقه بعد رسیدن هر چی گشتم احسانو ندیدم
شاید ی جا پنهون شده بود
تو دادگاه همش حالت تهوه داشتم
علیزاده مدارک و داد و دفاع کرد طبق مدارکش همه چی نشون میداد ک بابام بی گناهه و فقط پاپوشه دادگاهم اعلام کرد ک باید رو این مدارک تحقیق بشه
دادگاه تموم شد وای خدا داشتیم ب لحظات عقد نزدیک تر میشدیم
مامان علیزاده وقتی دادگاه تموم شد و ما اومدیم بیرون اون طرف خیابون از تاکسی پیاده شد خیلی شیک اومده بود و بگو بخند با مامانم راه انداخت بعد هم هی عروس گلم عروس گلم ب ما بست و رو ب مامانم گفت ک مثلا ما رسم داریم ی شب قبل عقد عروس بیاد خونمونو خلاصه راضی کردن منو با خودشون بردن
صداهاشون برای من جهنم بود خنده هاشون کلمه خانمم از دهن علیزاده وای خدا چ جهنمیه ک این دنیا بهش گرفتار شدم رفتیم دور دور ....دور دور ک نبود تور جهنم گردی بود حتی ی لبخند هم رو لبم نبود رفتن بستنی خریدن دادن من بخورم اولش ک رفتم بخورم حالم بهم خورد
مامان علیزاده گفت
'این بچه حالش بده ببریم خونه استراحت کنه
مدام احسان پیام میداد ک کجامو چی کار میکنم بهش میگفتم
رفتیم خونشون خونه نبود ک قصر بود منو بردن تو ی اتاق علیزاده گفت
^اینم اتاق منو تو
با دیدن اتاق یهو حالم دگرگون شد بهش فهموندم ک حالم بده و دستشویی رو نشونم داد بالا اوردم رفتم تو پذیرایی نشستم تا موقع ناهار تکون نخوردم مامانش گفت
'عروس گلم بیا ناهار
^بیا عشقم
خفه شو عشقم و کووووفت
رفتم سر میز
نمیتونستم غذا بخورم ولی ب زور خوردم دلم میخواست این ماجرا ک تموم شد تا جونشو دارم بزنمش
ب زور خوردم هر چی میگفتن برو بخواب نمیرفتم میترسیدم ک برمو اتفاقات بدی بیوفته.....
تا خود شی با استرس تمام اونجا نشستم و حرفی نزدم فقط با اس ام اس با احسان ارتباط داشتم
اونم فقط میگفت نگران نباش همه چی درست میشه
ساعت حدودا ٧غروب بود ک علیزاده رفت بیرون ب مامانش گفتم ک میرم اتاق استراحت کنم
وارد اتاق ک شدم سریع ب احسان زنگ زدم
+الو
-الو سلام خوبی
+دارم سکته میکنم چرا امشب تموم نمیشه
-تموم میشه فقط هر موقع خوابیدن بهم زنگ بزن
+من امروز از ترس اینک کنارم نخوابه بعد از ظهر نخوابیدم اگ شب بخوابه چی
-غلط کرده گوه خورده نیم متری تو بیاد جنازشو میزارم رو دوش ننش
+الان رفت بیرون اگ بیاد میفهمه من دارم تلفن میحرفم
-باش برو
+فعلا
ادامه در پارت بعد #maryam
۲۰.۶k
۰۷ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.