رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊 𔘓
رمان فیک‹دریایی جادویی›🌊𔘓
پارت¹³
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
جیهوپ: حالت خو..خوبه؟ چی میگی؟
من: نکشتمششش..به خدااا من اونو نکشتممم..
چرا نمیزاریییی بمیرممممم..
دستمو محکم از دستش کشیدم و چاقو رو نزدیک گردنم کردم که جیهوپ زد به دستم و چاقو افتاد اما خورد به گردنم و زخم عمیقی ایجاد کرد..
جیهوپ: نورانننن..بهه خودتتت بیا..چیکارر کردیییی..
نشستم روی زمین و دستمو گذاشتم روی گوش هام..
با چشمای خودم میدیدم که داره چجوری از گردنم خون میره..
اما نمیفهمیدم..درک نمیکردم.
جیهوپ دستشو گذاشت روی گردنم تا از اومدن خون جلو گیری کنه.
جیهوپ: نوران..چرااا توو اینجورییی شدی؟ چرااااااااااااااااااااااااااااا؟
با داد بلندی که زد یه شوک بهم وارد شد..
من..
چیکار کردم؟
تازه به حال خودم اومدم. درد گردنم بیشتر و بیشتر میشد.
به جیهوپ نگاه کردم. نگاهش ناراحت و عصبی بود.
دستمو از روی گوشام برداشتم.
جیهوپ: داره..ازت خون میره..با گردنت چیکار کردی..
دستمو روی گردنم گذاشتم.
نفسم داشت قطع میشد..
من: من..سندروم دارم..کاپونوفیا.. بدون اینکه خودم بخوام به خودم آسیب..میزنم..
با عجله رفت سمت در و محکم میکشیدش..
و حالا از شانس بدم در بسته بود..
گوشیشو درآورد و زنگ زد به چند نفر..
با دوتا دستم جلوی خونریزی رو میگرفتم..
همونجوری اروم اروم سرمو گذاشتم روی زمین..
حالا..
من میمیرم؟
اما جیهوپ..
نکنه اون..مثل من به قتل متهم بشه..
نمیخوام اون آزار ببینه..
چشمام اروم اروم بسته میشد..
و میدیدم که جیهوپ به سمتم میاد..
پارت¹³
𖧷┅┄┅┄┄┅𔘓┅┄┄┅┄┅𖧷
جیهوپ: حالت خو..خوبه؟ چی میگی؟
من: نکشتمششش..به خدااا من اونو نکشتممم..
چرا نمیزاریییی بمیرممممم..
دستمو محکم از دستش کشیدم و چاقو رو نزدیک گردنم کردم که جیهوپ زد به دستم و چاقو افتاد اما خورد به گردنم و زخم عمیقی ایجاد کرد..
جیهوپ: نورانننن..بهه خودتتت بیا..چیکارر کردیییی..
نشستم روی زمین و دستمو گذاشتم روی گوش هام..
با چشمای خودم میدیدم که داره چجوری از گردنم خون میره..
اما نمیفهمیدم..درک نمیکردم.
جیهوپ دستشو گذاشت روی گردنم تا از اومدن خون جلو گیری کنه.
جیهوپ: نوران..چرااا توو اینجورییی شدی؟ چرااااااااااااااااااااااااااااا؟
با داد بلندی که زد یه شوک بهم وارد شد..
من..
چیکار کردم؟
تازه به حال خودم اومدم. درد گردنم بیشتر و بیشتر میشد.
به جیهوپ نگاه کردم. نگاهش ناراحت و عصبی بود.
دستمو از روی گوشام برداشتم.
جیهوپ: داره..ازت خون میره..با گردنت چیکار کردی..
دستمو روی گردنم گذاشتم.
نفسم داشت قطع میشد..
من: من..سندروم دارم..کاپونوفیا.. بدون اینکه خودم بخوام به خودم آسیب..میزنم..
با عجله رفت سمت در و محکم میکشیدش..
و حالا از شانس بدم در بسته بود..
گوشیشو درآورد و زنگ زد به چند نفر..
با دوتا دستم جلوی خونریزی رو میگرفتم..
همونجوری اروم اروم سرمو گذاشتم روی زمین..
حالا..
من میمیرم؟
اما جیهوپ..
نکنه اون..مثل من به قتل متهم بشه..
نمیخوام اون آزار ببینه..
چشمام اروم اروم بسته میشد..
و میدیدم که جیهوپ به سمتم میاد..
۳.۷k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.