★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۲۵...
جونگکوک چند ثانیه نگاه تهیونگ کرد و نفسشو آروم بیرون داد و کوسنو توی بغل تهیونگ گذاشت و از جاش پاشد.
_ کجا میری توله؟
× میرم مسئولیت اشتباهمو قبول کنم!
بالاسر جایی که چند دیقه پیش خورده های شکسته گلدون ریخته بود دست به کمر ایستاد و نفسشو هوفی بیرون داد.
×تهیونگی همه مسئولیت هارو جمع کرده! من الان چیکار کنم پس؟!
تهیونگ لبخند کجی به جونگکوک زد و سرشو به چپ و راست تکون داد و موهاشو بالا فرستاد.
_دوست داری ببرمت گردش؟
چشای جونگکوک برق پررنگی زد و جلوی تهیونگ ایستاد و لبخند پهنی تحویلش داد.
×اره اره بریم ، واسم استرابری میلک میگیری؟
_اره میگیرم
×تهیونگی شکلاتی مورد علاقمو چی؟!
دست به سینه نگاهی به جونگکوک کرد و اخم ظریفی کرد.
_هی بچه تو اینجا مهمونی یادت نرفته که؟!
×میخری میخری؟!
پلک زد و به صورت مشتاق جونگکوک خیره شد و نفسشو تسلیم خلاص کرد از روی کاناپه پاشد.
_لباساتو عوض کن.
×آخ جون! تهیونگی برام خوراکی میخره!
_ مگه کریس مسترت برات نمیخره؟!
همینجوری که به دنبال جونگکوک وارد اتاقش میشد و لباسایی که آویزونشون کرده بود رو توی دستش میزاشت گفت جونگکوک بلافاصله جوابشو داد.
×چرا میخره ولی تهیونگی فرق داره!
×چه فرقی دارم اونوقت توله؟
جونگکوک لباساشو بغل گرفت و لبخند بسته ی شیرینی به تهیونگ زد و سرشو کمی روی شونش خم کرد:
×فرقش اینه که اون صاحبم نیست!
با شیرینی تمام گفت.
ادامه دارد...
لایک و فالو یادت نره کوچولو🤏🏻👶🏻❤️
پارت ۲۵...
جونگکوک چند ثانیه نگاه تهیونگ کرد و نفسشو آروم بیرون داد و کوسنو توی بغل تهیونگ گذاشت و از جاش پاشد.
_ کجا میری توله؟
× میرم مسئولیت اشتباهمو قبول کنم!
بالاسر جایی که چند دیقه پیش خورده های شکسته گلدون ریخته بود دست به کمر ایستاد و نفسشو هوفی بیرون داد.
×تهیونگی همه مسئولیت هارو جمع کرده! من الان چیکار کنم پس؟!
تهیونگ لبخند کجی به جونگکوک زد و سرشو به چپ و راست تکون داد و موهاشو بالا فرستاد.
_دوست داری ببرمت گردش؟
چشای جونگکوک برق پررنگی زد و جلوی تهیونگ ایستاد و لبخند پهنی تحویلش داد.
×اره اره بریم ، واسم استرابری میلک میگیری؟
_اره میگیرم
×تهیونگی شکلاتی مورد علاقمو چی؟!
دست به سینه نگاهی به جونگکوک کرد و اخم ظریفی کرد.
_هی بچه تو اینجا مهمونی یادت نرفته که؟!
×میخری میخری؟!
پلک زد و به صورت مشتاق جونگکوک خیره شد و نفسشو تسلیم خلاص کرد از روی کاناپه پاشد.
_لباساتو عوض کن.
×آخ جون! تهیونگی برام خوراکی میخره!
_ مگه کریس مسترت برات نمیخره؟!
همینجوری که به دنبال جونگکوک وارد اتاقش میشد و لباسایی که آویزونشون کرده بود رو توی دستش میزاشت گفت جونگکوک بلافاصله جوابشو داد.
×چرا میخره ولی تهیونگی فرق داره!
×چه فرقی دارم اونوقت توله؟
جونگکوک لباساشو بغل گرفت و لبخند بسته ی شیرینی به تهیونگ زد و سرشو کمی روی شونش خم کرد:
×فرقش اینه که اون صاحبم نیست!
با شیرینی تمام گفت.
ادامه دارد...
لایک و فالو یادت نره کوچولو🤏🏻👶🏻❤️
۳.۸k
۱۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.