part 96
#part_96
#دوروکـــ
به چهره.های پوکر و ناامید بچها نگاه کردم
خیلی دوست داشتم بزنم زیر خنده
اینا انقدر احمق بودن که فرق بین آدم فراموشکار
و آدمی که خودشو زده به فراموشی رو هنوز نفهمیدن.!!
{فلشبکبهروزِبیمارستان}
دستمو روی بانداژ سرم کشیدم
باز شدن در باعث شد به طرفش برگردم...
با دیدنِ تولگا مات و مبهوت سرمو از روی بالشت بلند کردم...
دوروک:تو اینجا چه غلطی میکنی مرتیکه؟تولد دوست دخترت
هممون بدبخت کرد و شما دوتا در کمال پرویی فرار کردین
به سمتم امد و روی صندلی کنارِ تخت نشست...
تولگا:چرا چرت پرت میگی؟همجا پرشده توی تولد جمیله
همچین اتفاقی افتاده...درگیر خانوادش بودیم
دوروک:اصن تو اینجا چکار میکنی زود باش برو
عمر تورو ببینه زندت نمیزاره
تولگا:دوروک منم امدم اینجا تا جبران کنم
ممکنه فیلم دوربینارو پاک کرده باشن..اما هر مانیتور
یک حافظه پنهانی داره اگر بتونید اونو پیدا کنید
همچی تموم میشه
دوروک:تولگا کنار اون مانیتور صدتا نگهبان نشسته
من چطور میتونم برم جاشون؟
تولگا:تو باید وانمود کنی اون شب یک وسیلهی مهمی
توی تولد جا گذاشتی و الان یادت نمیاد کجا گذاشتی
باید حتما فیلمارو نگاه کنی تا وسیلرو پیدا کنی
دوروک:اصلا شاید حرفمو باور نکنن
تولگا:خودت یک فکری بکن؛الان بچها میان نباید منو اینجا ببینن!
عصبی صداش میزدم اما اون بیتوجه با عجله از اتاق
رفت بیرون؛کلافه سرمو کوبوندم به بالشت...
خدایا من تو تمام زندگیم فقط فیلمای پلیسی نگاه کردم
الان رسماً دارم تو اون فیلما زندگی میکنم..!!
#دوروکـــ
به چهره.های پوکر و ناامید بچها نگاه کردم
خیلی دوست داشتم بزنم زیر خنده
اینا انقدر احمق بودن که فرق بین آدم فراموشکار
و آدمی که خودشو زده به فراموشی رو هنوز نفهمیدن.!!
{فلشبکبهروزِبیمارستان}
دستمو روی بانداژ سرم کشیدم
باز شدن در باعث شد به طرفش برگردم...
با دیدنِ تولگا مات و مبهوت سرمو از روی بالشت بلند کردم...
دوروک:تو اینجا چه غلطی میکنی مرتیکه؟تولد دوست دخترت
هممون بدبخت کرد و شما دوتا در کمال پرویی فرار کردین
به سمتم امد و روی صندلی کنارِ تخت نشست...
تولگا:چرا چرت پرت میگی؟همجا پرشده توی تولد جمیله
همچین اتفاقی افتاده...درگیر خانوادش بودیم
دوروک:اصن تو اینجا چکار میکنی زود باش برو
عمر تورو ببینه زندت نمیزاره
تولگا:دوروک منم امدم اینجا تا جبران کنم
ممکنه فیلم دوربینارو پاک کرده باشن..اما هر مانیتور
یک حافظه پنهانی داره اگر بتونید اونو پیدا کنید
همچی تموم میشه
دوروک:تولگا کنار اون مانیتور صدتا نگهبان نشسته
من چطور میتونم برم جاشون؟
تولگا:تو باید وانمود کنی اون شب یک وسیلهی مهمی
توی تولد جا گذاشتی و الان یادت نمیاد کجا گذاشتی
باید حتما فیلمارو نگاه کنی تا وسیلرو پیدا کنی
دوروک:اصلا شاید حرفمو باور نکنن
تولگا:خودت یک فکری بکن؛الان بچها میان نباید منو اینجا ببینن!
عصبی صداش میزدم اما اون بیتوجه با عجله از اتاق
رفت بیرون؛کلافه سرمو کوبوندم به بالشت...
خدایا من تو تمام زندگیم فقط فیلمای پلیسی نگاه کردم
الان رسماً دارم تو اون فیلما زندگی میکنم..!!
۱.۹k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.