اسم عشق خوب یا بد
اسم عشق خوب یا بد
پارت ۱۵
[ویو آنالی]
سرم داره...از درد منفجر میشه... به اطراف دقت کردم
اتاق بیمارستان....درد خفیفی تو کمرم کشیده شد
پرستاری نزدیکم شد
پرستار: خوبید ؟ ...خانم تقریباً ۶ ساعت بی هوش بودید
با تکون دادن سرم به نشونه خوبم گفتم
پرستار از اتاق خارج شد.
لعنت به زندگیم...لعنت به زندگی که من بازیچه بقیه کرد
لعنت به مادرم که ترکم کرد...لعنت به پدرم که حتی نخواستم
اشکام تند تند جاری شد.
صدام بخاطر گریه به لرزش افتاده بود...با صدای آغشته از درد لب زدم
آنالی: آخه مگه من چیکار کردم ؟ ...
منم انسانم...منم انسانم...خسته شدم...خسته شدم
چه فایده این زندگی قرار نیست به پایان برسه
در اتاق با شتاب باز شد. داداشم بود...اومد داخل محکم بغلم کرد
اشک می ریخت...
هانجون: نجاتت میدم... ببخشید گذاشتم این زندگی حقت بشه
محکم تر بغلش کردم
گریم شدت گرفته بود
آنالی: داداش لطفاً من با خودت ببر.... داداش خسته شدم...
عقب رفت صورتم قاب کرد موهام پشت گوشم فرستاد
هانجون: الان نمیشه... ولی میام..نجاتت میدم...نترس باشه...من پیشتم
صدای مرده از چارچوب در اومد
جونگ کوک: هه چه کلیشهای خواهر و برادرانه ای ...وقتت تمومه
داداشم عقب رفت
هانجون: دخترم...هر چی گفت باور نکن...اون مرد دروغگو
داداشم از اتاق بیرون رفت هین رفتن خیلی عجیب گفت
هانجون: اینجا تموم نمیشه جئون جونگ کوک
پارت ۱۵
[ویو آنالی]
سرم داره...از درد منفجر میشه... به اطراف دقت کردم
اتاق بیمارستان....درد خفیفی تو کمرم کشیده شد
پرستاری نزدیکم شد
پرستار: خوبید ؟ ...خانم تقریباً ۶ ساعت بی هوش بودید
با تکون دادن سرم به نشونه خوبم گفتم
پرستار از اتاق خارج شد.
لعنت به زندگیم...لعنت به زندگی که من بازیچه بقیه کرد
لعنت به مادرم که ترکم کرد...لعنت به پدرم که حتی نخواستم
اشکام تند تند جاری شد.
صدام بخاطر گریه به لرزش افتاده بود...با صدای آغشته از درد لب زدم
آنالی: آخه مگه من چیکار کردم ؟ ...
منم انسانم...منم انسانم...خسته شدم...خسته شدم
چه فایده این زندگی قرار نیست به پایان برسه
در اتاق با شتاب باز شد. داداشم بود...اومد داخل محکم بغلم کرد
اشک می ریخت...
هانجون: نجاتت میدم... ببخشید گذاشتم این زندگی حقت بشه
محکم تر بغلش کردم
گریم شدت گرفته بود
آنالی: داداش لطفاً من با خودت ببر.... داداش خسته شدم...
عقب رفت صورتم قاب کرد موهام پشت گوشم فرستاد
هانجون: الان نمیشه... ولی میام..نجاتت میدم...نترس باشه...من پیشتم
صدای مرده از چارچوب در اومد
جونگ کوک: هه چه کلیشهای خواهر و برادرانه ای ...وقتت تمومه
داداشم عقب رفت
هانجون: دخترم...هر چی گفت باور نکن...اون مرد دروغگو
داداشم از اتاق بیرون رفت هین رفتن خیلی عجیب گفت
هانجون: اینجا تموم نمیشه جئون جونگ کوک
- ۱۵.۳k
- ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط