گل پژمرده
گل پژمرده
پارت پنجم
ا/ت: تا برگه رو باز کرد لبخند از رو لبش پرید و سر جاش خشکش زد و گفت: میشه توضیح بدی این چیه ؟ شوخی نه؟ ا/ت: نه خیلی هم جدی ام امضا ش کن زندگی مون اینجوری خیلی بهتره. تهیونگ: نه نمیکنم فقط بخاطر اینکه اون روز بحثمون شد؟ من که معذرت خواهی کردم. ا/ت: فقط اون روز بود؟ روزای قبلش چی ؟ همش تو این خونه دعوا من نمیخوام دخترمون با این دعوا هامون بزرگ شه پس امضاش کن. (با داد) تهیونگ: باش پس واقعا تصمیمت اینه ا/ت: اره این بهترین کاره برگه رو امضا کرد و خودکار و پرت کرد و رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاق می سان . زنگ زدم جونگ کوک ... جونگ کوک: سلام چیزی شده ؟ ا/ت:سلام نه فقط میخواستم بگم که برگه رو امضا کرد دادگاه کیه ؟ جونگ کوک: چه خوب دو روز دیگه ست ا/ت: کوک بچه رو بهم میدن نه؟ جونگ کوک: اره بچه تا کوچیکه دست مادره ولی پدر میتونه بیاد هفته ای ببینتش ا/ت: باشه ممنون قطع کردم. دو روز بعد. ا/ت:امروز روز دادگاه اماده شدم. یه کت و شلوار پوشیدم( اسلاید تو هایلایت)و یه رژ لب قرمز زدم و می سان رو بغل کردم و سوار ماشین خودم شدم تهیونگ هم با من از خونه زد بیرون فلش بک به دادگاه :-) تهیونگ: من زودتر رسیده بودم که دیدم ا/ت با جونگ کوک و جیمین و می سان وارد شد. که صدا زدن خانم و اقای کیم بفرمایید. ا/ت:بعد از صدا زدن می سان رو بغل جیمین دادم که بیرون وایساده بود جیمین: نگران نباش همه چیز خوب پیش میره ا/ت:امیدوارم که جونگ کوک دستم رو گرفت و گفت :بیا بریم تهیونگ: جونگ کوک دست ا/ت رو گرفت فقط من حرص میخوردم. بعد از تموم شدن جلسه دادگاه ما دیگه زن و شوهر نبودیم و بچه رو دادن به ا/ت ولی گفتن میتونم ببینمش روبه جیمین کردم و گفتم:میشه دخترم رو برای اخرین بار ببینم ؟ جیمین: بهش بچه رو دادم و دستم رو شونش گذاشتم گفتم این جوری نگو میتونی ببینیش. ا/ت : می سان رو بغل کرد و معلوم بود داره گریه میکنه بهش گفت : بابا همیشه دوست داره مامانت بهتر از من میتونه مواظبت باشه دلم یه جوری شد ولی هر چی هم باشه تقصیر خودش بود. بعد هم رفتیم تو ماشین های خودمون جیمین:چیزع حالا که از هم جدا شدین برمیگردی ایران؟ ا/ت:نه امروز پرواز به پاریس دارم حتما برا خداحافظی فرودگاه بیاین هر چی هم باشه شما دوستای منید جونگ کوک: حتما میایم ا/ت : رفتم خونه و وسایلم رو سریع جمع کردم و رفتم فرودگاه جیمین و جونگ کوک اونجا بودن. بغلشون کردم اشک از چشمامون جاری میشد ولی چاره ای نداشتم کوک وقتی میخواست از می سان خداحافظی کنه یه گردنبند بهش داد و گفت این برای مادرم هست میخواستم بدم به دخترم ولی خب تو هم برام خیلی عزیزی منم جیمین و جونگ کوک رو بغل کردم و خداحافظی کردیم
پارت پنجم
ا/ت: تا برگه رو باز کرد لبخند از رو لبش پرید و سر جاش خشکش زد و گفت: میشه توضیح بدی این چیه ؟ شوخی نه؟ ا/ت: نه خیلی هم جدی ام امضا ش کن زندگی مون اینجوری خیلی بهتره. تهیونگ: نه نمیکنم فقط بخاطر اینکه اون روز بحثمون شد؟ من که معذرت خواهی کردم. ا/ت: فقط اون روز بود؟ روزای قبلش چی ؟ همش تو این خونه دعوا من نمیخوام دخترمون با این دعوا هامون بزرگ شه پس امضاش کن. (با داد) تهیونگ: باش پس واقعا تصمیمت اینه ا/ت: اره این بهترین کاره برگه رو امضا کرد و خودکار و پرت کرد و رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاق می سان . زنگ زدم جونگ کوک ... جونگ کوک: سلام چیزی شده ؟ ا/ت:سلام نه فقط میخواستم بگم که برگه رو امضا کرد دادگاه کیه ؟ جونگ کوک: چه خوب دو روز دیگه ست ا/ت: کوک بچه رو بهم میدن نه؟ جونگ کوک: اره بچه تا کوچیکه دست مادره ولی پدر میتونه بیاد هفته ای ببینتش ا/ت: باشه ممنون قطع کردم. دو روز بعد. ا/ت:امروز روز دادگاه اماده شدم. یه کت و شلوار پوشیدم( اسلاید تو هایلایت)و یه رژ لب قرمز زدم و می سان رو بغل کردم و سوار ماشین خودم شدم تهیونگ هم با من از خونه زد بیرون فلش بک به دادگاه :-) تهیونگ: من زودتر رسیده بودم که دیدم ا/ت با جونگ کوک و جیمین و می سان وارد شد. که صدا زدن خانم و اقای کیم بفرمایید. ا/ت:بعد از صدا زدن می سان رو بغل جیمین دادم که بیرون وایساده بود جیمین: نگران نباش همه چیز خوب پیش میره ا/ت:امیدوارم که جونگ کوک دستم رو گرفت و گفت :بیا بریم تهیونگ: جونگ کوک دست ا/ت رو گرفت فقط من حرص میخوردم. بعد از تموم شدن جلسه دادگاه ما دیگه زن و شوهر نبودیم و بچه رو دادن به ا/ت ولی گفتن میتونم ببینمش روبه جیمین کردم و گفتم:میشه دخترم رو برای اخرین بار ببینم ؟ جیمین: بهش بچه رو دادم و دستم رو شونش گذاشتم گفتم این جوری نگو میتونی ببینیش. ا/ت : می سان رو بغل کرد و معلوم بود داره گریه میکنه بهش گفت : بابا همیشه دوست داره مامانت بهتر از من میتونه مواظبت باشه دلم یه جوری شد ولی هر چی هم باشه تقصیر خودش بود. بعد هم رفتیم تو ماشین های خودمون جیمین:چیزع حالا که از هم جدا شدین برمیگردی ایران؟ ا/ت:نه امروز پرواز به پاریس دارم حتما برا خداحافظی فرودگاه بیاین هر چی هم باشه شما دوستای منید جونگ کوک: حتما میایم ا/ت : رفتم خونه و وسایلم رو سریع جمع کردم و رفتم فرودگاه جیمین و جونگ کوک اونجا بودن. بغلشون کردم اشک از چشمامون جاری میشد ولی چاره ای نداشتم کوک وقتی میخواست از می سان خداحافظی کنه یه گردنبند بهش داد و گفت این برای مادرم هست میخواستم بدم به دخترم ولی خب تو هم برام خیلی عزیزی منم جیمین و جونگ کوک رو بغل کردم و خداحافظی کردیم
۹.۴k
۲۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.