گل پژمرده
گل پژمرده
پارت چهارم
ا/ت : در همین فکر بودم که گوشیم زنگ خورد و جونگ کوک بود جواب دادم. یااا جونگ کوکا جونگ کوک: سلام چطوری ؟ ا/ت: ممنون تو چطوری ؟ جونگ کوک: منم خوبم امروز برگه درخواست طلاق اومد گرفتیش؟ ا/ت: ها اره اومد ممنون واقعا تو خیلی کمکم کردی جونگ کوک:نه بابا اینکه کاری نبود هنوز کار مهمی نکردیم فقط درخواست دادیم. راستی من امروز همراه جیمین میایم دیدن می سان ا/ت : باشه ولی فقط دیدن می سان؟ جونگ کوک: نه بالاخره به دیدن دوست قدیمی مون هم میایم ا/ت : خندیدم باشه خیلی خوش حال میشم. جونگ کوک: خیلی وقت بود که نخندیده بود وقتی خندید دلم یه جوری شد من قبلا از ا/ت خوشم می اومد ولی بالاخره اون.. وای اصلا چرا دارم به این چیزا فکر میکنم؟ ا/ت: چیزی گفتی؟ جونگ کوک: نه ا/ت: عا جونگ کوک می سان داره گریه میکنه باید قطع منم جونگ کوک:اهان باشه میبینمت ا/ت: میبینمت .. ساعت 5 بود اماده شدم و لباس تنه خودم و می سان کردم و مرتبش کردم داشتم همین جوری با می سان حرف میزدم که زنگ درو زدن ا/ت:عا حتما اومدن رفتم درو باز کنم که دیدم تهیونگ هم باهاشون بود تعجب کردم و پرسیدم تو چرا الان اومدی؟ تهیونگ:چرا نباید میومدم؟ ا/ت: نه بابا هر جور راحتی فقط پرسیدم جونگ کوک : حالا نمی خوای رامون بدی تو ؟ یخ زدممم ا/ت:عا ببخشید بیاین تو براشون قهوه درست کردم و بردم جونگ کوک: چیزه نمی خوای می سان رو بیاری؟ ا/ت :چرا الان میارمش رفتم طبقه بالا که می سان رو بیارم اما تو این فکر بودم که الان نمیتونم دیگه به تهیونگ بگم که برگه رو امضا کنه چون میفهمه که جیمین و جونگ کوک به من کمک کردن پس حتما یه چیزی میشه پس هر وقت اونا رفتن میدم.می سان رو بردم پایین جونگ کوک بال بال میزد که می سان رو بدم بغلش خندیدم و گفتم: باشه بگیرش ولی مواظب سرش باش جونگ کوک: می سان رو داد بغلم من عاشق بچه هام و می سان رو خیلی دوست داشتم. بعد از شام خداحافظی کردن تا لحظه آخر کوک بچه رو بهم نداد حتما خیلی دوسش داره. قبل از رفتن به من گفت برگه رو بهش بده و اینکه چند روز دیگه دادگاه دارید سرم رو به نشونه تایید تکون دادم. و خداحافظی کردیم. تهیونگ: بعد از رفتن جیمین و جونگ کوک ا/ت می سان رو برد بالا که بزاره تو تختش منم تو این فاصله رفتم لباسم رو عوض کردم که ا/ت با خشم بسیار با یه برگه و خودکار جلوم ظاهر شد و بهم گفت:امضا کن ا/ت: بعد از اینکه می سان رو بردم تو اتاقش از کشوی اتاق برگه درخواست طلاق رو اوردم بردم بهش دادم و گفتم: امضا کن با لبخند ازم برگه رو گرفت و گفت:بزار ببینم چی تو برگه نوشته بعد امضا میکنم ا/ت: تا برگه رو باز کرد لبخند از رو لبش پرید و سر جاش خشکش زد و گفت....
پارت چهارم
ا/ت : در همین فکر بودم که گوشیم زنگ خورد و جونگ کوک بود جواب دادم. یااا جونگ کوکا جونگ کوک: سلام چطوری ؟ ا/ت: ممنون تو چطوری ؟ جونگ کوک: منم خوبم امروز برگه درخواست طلاق اومد گرفتیش؟ ا/ت: ها اره اومد ممنون واقعا تو خیلی کمکم کردی جونگ کوک:نه بابا اینکه کاری نبود هنوز کار مهمی نکردیم فقط درخواست دادیم. راستی من امروز همراه جیمین میایم دیدن می سان ا/ت : باشه ولی فقط دیدن می سان؟ جونگ کوک: نه بالاخره به دیدن دوست قدیمی مون هم میایم ا/ت : خندیدم باشه خیلی خوش حال میشم. جونگ کوک: خیلی وقت بود که نخندیده بود وقتی خندید دلم یه جوری شد من قبلا از ا/ت خوشم می اومد ولی بالاخره اون.. وای اصلا چرا دارم به این چیزا فکر میکنم؟ ا/ت: چیزی گفتی؟ جونگ کوک: نه ا/ت: عا جونگ کوک می سان داره گریه میکنه باید قطع منم جونگ کوک:اهان باشه میبینمت ا/ت: میبینمت .. ساعت 5 بود اماده شدم و لباس تنه خودم و می سان کردم و مرتبش کردم داشتم همین جوری با می سان حرف میزدم که زنگ درو زدن ا/ت:عا حتما اومدن رفتم درو باز کنم که دیدم تهیونگ هم باهاشون بود تعجب کردم و پرسیدم تو چرا الان اومدی؟ تهیونگ:چرا نباید میومدم؟ ا/ت: نه بابا هر جور راحتی فقط پرسیدم جونگ کوک : حالا نمی خوای رامون بدی تو ؟ یخ زدممم ا/ت:عا ببخشید بیاین تو براشون قهوه درست کردم و بردم جونگ کوک: چیزه نمی خوای می سان رو بیاری؟ ا/ت :چرا الان میارمش رفتم طبقه بالا که می سان رو بیارم اما تو این فکر بودم که الان نمیتونم دیگه به تهیونگ بگم که برگه رو امضا کنه چون میفهمه که جیمین و جونگ کوک به من کمک کردن پس حتما یه چیزی میشه پس هر وقت اونا رفتن میدم.می سان رو بردم پایین جونگ کوک بال بال میزد که می سان رو بدم بغلش خندیدم و گفتم: باشه بگیرش ولی مواظب سرش باش جونگ کوک: می سان رو داد بغلم من عاشق بچه هام و می سان رو خیلی دوست داشتم. بعد از شام خداحافظی کردن تا لحظه آخر کوک بچه رو بهم نداد حتما خیلی دوسش داره. قبل از رفتن به من گفت برگه رو بهش بده و اینکه چند روز دیگه دادگاه دارید سرم رو به نشونه تایید تکون دادم. و خداحافظی کردیم. تهیونگ: بعد از رفتن جیمین و جونگ کوک ا/ت می سان رو برد بالا که بزاره تو تختش منم تو این فاصله رفتم لباسم رو عوض کردم که ا/ت با خشم بسیار با یه برگه و خودکار جلوم ظاهر شد و بهم گفت:امضا کن ا/ت: بعد از اینکه می سان رو بردم تو اتاقش از کشوی اتاق برگه درخواست طلاق رو اوردم بردم بهش دادم و گفتم: امضا کن با لبخند ازم برگه رو گرفت و گفت:بزار ببینم چی تو برگه نوشته بعد امضا میکنم ا/ت: تا برگه رو باز کرد لبخند از رو لبش پرید و سر جاش خشکش زد و گفت....
۲۵.۵k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.