part (4)(پایانی) 🫂🖇👨👩👧
part (4)(پایانی) 🫂🖇👨👩👧
ا.ت:عاره فقط خوابم میاد
شوگا:خب بخواب
ا.ت سرشو گذاشت روی پای شوگا و سریع خوبش برد
شوگا:من معذرت میخوام واقعا حق داری تو *بغض*ببخشید فرشته اسمونی من
شوگا دید ا.ت خوابیده و نمیتونست بیدارش کنه و نگران بود که لینا پیش جیمینه و بیقراری کنه ا.ت رو اروم بلند کرد و اروم برد توی ماشین گذاشتش
خونه:/
شوگا《ا.ت رو بلند کردم ببرمش خونه.. در و باز کردم دیدم جیمین لینا تو بغلشه و خوابه
شوگا:خیلی گریه کرد؟؟
جیمین:نه بیدار شد و من خوابوندمش تو چی؟؟
شوگا:هیچی ا.ت هم خوابیده ..باید از دوتا بچه نگه داری کنم
جیمین:برو ببرش بزار اتاق بیا
شوگا:اوکی
شوگا《ا.ت رو بردم اتاق و گذاشتمش رو تخت خم شده روش بدوم خواستم سرمو بیارم بالا که ا.ت از لباسم گرفت و لبشو چسبوند به لبام
چند لحظه بعد:/
ازش جدا شدم
ا.ت:دوست دارم*توی خواب*
شوگا:*خنده*منم دوست دارم
بعد اینکه ا.ت رو گذاشتم اومدم پیش جیمین
شوگا:دستت درد نکنه واقعا
جیمین:قابلی نداشت بیا این بچتم بگیر که خیلی خسته شدم
شوگا:*خنده*باشه بدش به من .. دستت درد نکنه اگه تو نبودی..
جیمین:این حرف و نزن .. ولی اگه یبار دیگه تکرار بشه و اجیمو اذیت کنی زندت نمیزارم
شوگا:باشه ببخشید
جیمین:از من معذرتخواهی نکن از ا.ت معذرت بخواه
شوگا:اوکی
جیمین:باش من برم خدافظ
شوگا:به سلامت
جیمین رفت شوگا هم لینا رو گذاشت تو اتاقش و رفت پیش ا.ت و سرشو بوسید..
شوگا:دوست دارم الهه من و
بعد پیشش خوابید ...
🫂🖇😴😴
ا.ت:عاره فقط خوابم میاد
شوگا:خب بخواب
ا.ت سرشو گذاشت روی پای شوگا و سریع خوبش برد
شوگا:من معذرت میخوام واقعا حق داری تو *بغض*ببخشید فرشته اسمونی من
شوگا دید ا.ت خوابیده و نمیتونست بیدارش کنه و نگران بود که لینا پیش جیمینه و بیقراری کنه ا.ت رو اروم بلند کرد و اروم برد توی ماشین گذاشتش
خونه:/
شوگا《ا.ت رو بلند کردم ببرمش خونه.. در و باز کردم دیدم جیمین لینا تو بغلشه و خوابه
شوگا:خیلی گریه کرد؟؟
جیمین:نه بیدار شد و من خوابوندمش تو چی؟؟
شوگا:هیچی ا.ت هم خوابیده ..باید از دوتا بچه نگه داری کنم
جیمین:برو ببرش بزار اتاق بیا
شوگا:اوکی
شوگا《ا.ت رو بردم اتاق و گذاشتمش رو تخت خم شده روش بدوم خواستم سرمو بیارم بالا که ا.ت از لباسم گرفت و لبشو چسبوند به لبام
چند لحظه بعد:/
ازش جدا شدم
ا.ت:دوست دارم*توی خواب*
شوگا:*خنده*منم دوست دارم
بعد اینکه ا.ت رو گذاشتم اومدم پیش جیمین
شوگا:دستت درد نکنه واقعا
جیمین:قابلی نداشت بیا این بچتم بگیر که خیلی خسته شدم
شوگا:*خنده*باشه بدش به من .. دستت درد نکنه اگه تو نبودی..
جیمین:این حرف و نزن .. ولی اگه یبار دیگه تکرار بشه و اجیمو اذیت کنی زندت نمیزارم
شوگا:باشه ببخشید
جیمین:از من معذرتخواهی نکن از ا.ت معذرت بخواه
شوگا:اوکی
جیمین:باش من برم خدافظ
شوگا:به سلامت
جیمین رفت شوگا هم لینا رو گذاشت تو اتاقش و رفت پیش ا.ت و سرشو بوسید..
شوگا:دوست دارم الهه من و
بعد پیشش خوابید ...
🫂🖇😴😴
۸۴.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.