part (3) 🫂🖇👨👩👧
part (3) 🫂🖇👨👩👧
جیمین:تو چی ها؟؟خواهر یکی یدونه منو از خونه انداختی بیرون و سرگردونش کردی
چیکار باهاش کردی که اون چشای خوشگلش خونی بود ها*بلند*(دانلود یکی از این برادرا)
شوگا:برات توضیح میدم
جیمین:خوب توضیح بده دیگه لعنتی
شوگا:بیا بشین بگم
جیمین:راحتم
شوگا:گفتم بیا بشین*داد*(چرا همه داد میزنن🤔🤣)
جیمین:خوب بگو
شوگا هم کل داستان خودشو تعریف کرد برای جیمین
جیمین:تو باید به اونم توجه کنی .. اونم ادمه .. اون همسرته توجه بیشتر میخواد
شوگا:عاره.. عاره .. قبول دارم من کم محلی کردم ولی اونم خیلی جدیش گرفت و از خونه رفت بیرون
جیمین:خوب اگه اونم به تو بی محلی میکرد توم نارحت میشدی نمیشدی؟؟
شوگا:چرا میشدم*سرشو انداخت پایین*
جیمین:خب چرا نشستی پاشو برو از دلش در بیار
خیلی گریه کرده حالش خیلی بده ..
شوگا:الان کجاست؟؟
جیمین:خونه من
شوگا:بلند شو بریم
جیمین:پس لینا چی؟؟من میمونم تو برو اومدین من میرم
شوگا:تو میمونی پیشش؟اوکی
جیمین:بیا اینم کلید خونم البته ا.ت خونس شاید درو برات باز نکنه
شوگا:ههع باشه مرسی
جیمین:موفق باشی
شوگا:ممنون
شوگا رفت خونه جیمین:/
شوگا《در و زدم وای کسی جواب نداد..
ا.ت《زنگ در خورد فک کردم جیمینه وقتی خواستم در و باز کنم دیدم شوگاس ..اون اینجا چیکار میکنه؟؟
در و به روش باز نکرم اونقد زنگ زد که تودم کلافه شدم ولی درو باز نکردم
شوگا《ا.ت درو باز نمیکرد خودم با کلید بازش کردم رفتم داخل
شوگا:چرا در و باز نمیکنی؟؟؟
ا.ت:/نشسته بودم که با صدای شوگا برگشتم اولش ترسیدم
ا.ت:ت..تو چطوری اومدی؟؟
شوگا:کلید داشتم
ا.ت:دست تو چیکار میکرد؟
شوگا:جیمین داد
ا.ت:برو بیرو که نمیخوام ببینمت
شوگا:من معذرت میخوام
ا.ت:گفتم برو بیرون نمیخوام ببینمت
شوگا:عاره من اشتباه کردم لطفا منو ببخش
ا.ت:*بغض*برو با اونی که دوسش داری
شوگا:من تورو دوست دارم
ا.ت دیگه داشت گریه میکرد:گفتم برو .. تو دروغ میگی
شوگا اومد ا.ت رو بغل کرد:دروغ نمیگم من تورو دوست دارم
ا.ت که سعی داشت خودشو از بغل شوگا در بیاره گفت:
ولم کن تو منو دوست نداری .. اصلا به من محل نمیزاری تو فقط لینا رو دوست داری..*داشت مشت میزد به سینه شوگا*
شوگا:من تورو بیشتر دوست دارم ل..لطفا منو ببخش من اشتباه کردم من لینا رو بدون تو نمیخوام
ا.ت گریش شدید تر شده بوددیگه تقلا نمیکرد
شوگا:اروم باش فرشته من*ا.ت توی بغل شوگا بدنش شل شد و خواست بیوفته که شوگا محکم گرفتش*
ا.ت اونقد گریه کرده بود ضعیف شده بود
شوگا:ا.ت؟؟حالت خوبه؟؟
ا.ت:اوهوم*بیحال*
شوگا:بیا بشین ..[شوگا ا.ت رو نشوند روی مبل]
شوگا:خوبی؟؟
...
جیمین:تو چی ها؟؟خواهر یکی یدونه منو از خونه انداختی بیرون و سرگردونش کردی
چیکار باهاش کردی که اون چشای خوشگلش خونی بود ها*بلند*(دانلود یکی از این برادرا)
شوگا:برات توضیح میدم
جیمین:خوب توضیح بده دیگه لعنتی
شوگا:بیا بشین بگم
جیمین:راحتم
شوگا:گفتم بیا بشین*داد*(چرا همه داد میزنن🤔🤣)
جیمین:خوب بگو
شوگا هم کل داستان خودشو تعریف کرد برای جیمین
جیمین:تو باید به اونم توجه کنی .. اونم ادمه .. اون همسرته توجه بیشتر میخواد
شوگا:عاره.. عاره .. قبول دارم من کم محلی کردم ولی اونم خیلی جدیش گرفت و از خونه رفت بیرون
جیمین:خوب اگه اونم به تو بی محلی میکرد توم نارحت میشدی نمیشدی؟؟
شوگا:چرا میشدم*سرشو انداخت پایین*
جیمین:خب چرا نشستی پاشو برو از دلش در بیار
خیلی گریه کرده حالش خیلی بده ..
شوگا:الان کجاست؟؟
جیمین:خونه من
شوگا:بلند شو بریم
جیمین:پس لینا چی؟؟من میمونم تو برو اومدین من میرم
شوگا:تو میمونی پیشش؟اوکی
جیمین:بیا اینم کلید خونم البته ا.ت خونس شاید درو برات باز نکنه
شوگا:ههع باشه مرسی
جیمین:موفق باشی
شوگا:ممنون
شوگا رفت خونه جیمین:/
شوگا《در و زدم وای کسی جواب نداد..
ا.ت《زنگ در خورد فک کردم جیمینه وقتی خواستم در و باز کنم دیدم شوگاس ..اون اینجا چیکار میکنه؟؟
در و به روش باز نکرم اونقد زنگ زد که تودم کلافه شدم ولی درو باز نکردم
شوگا《ا.ت درو باز نمیکرد خودم با کلید بازش کردم رفتم داخل
شوگا:چرا در و باز نمیکنی؟؟؟
ا.ت:/نشسته بودم که با صدای شوگا برگشتم اولش ترسیدم
ا.ت:ت..تو چطوری اومدی؟؟
شوگا:کلید داشتم
ا.ت:دست تو چیکار میکرد؟
شوگا:جیمین داد
ا.ت:برو بیرو که نمیخوام ببینمت
شوگا:من معذرت میخوام
ا.ت:گفتم برو بیرون نمیخوام ببینمت
شوگا:عاره من اشتباه کردم لطفا منو ببخش
ا.ت:*بغض*برو با اونی که دوسش داری
شوگا:من تورو دوست دارم
ا.ت دیگه داشت گریه میکرد:گفتم برو .. تو دروغ میگی
شوگا اومد ا.ت رو بغل کرد:دروغ نمیگم من تورو دوست دارم
ا.ت که سعی داشت خودشو از بغل شوگا در بیاره گفت:
ولم کن تو منو دوست نداری .. اصلا به من محل نمیزاری تو فقط لینا رو دوست داری..*داشت مشت میزد به سینه شوگا*
شوگا:من تورو بیشتر دوست دارم ل..لطفا منو ببخش من اشتباه کردم من لینا رو بدون تو نمیخوام
ا.ت گریش شدید تر شده بوددیگه تقلا نمیکرد
شوگا:اروم باش فرشته من*ا.ت توی بغل شوگا بدنش شل شد و خواست بیوفته که شوگا محکم گرفتش*
ا.ت اونقد گریه کرده بود ضعیف شده بود
شوگا:ا.ت؟؟حالت خوبه؟؟
ا.ت:اوهوم*بیحال*
شوگا:بیا بشین ..[شوگا ا.ت رو نشوند روی مبل]
شوگا:خوبی؟؟
...
۱۱۱.۷k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.