وقتی به خاطر لباست که بازه بحث بزرگی داشتین و حسودی میکن

وقتی به خاطر لباست که بازه بحث بزرگی داشتین و حسودی می‌کنه"درخواستی"
"مکنه لاین"








جونگکوک: تمام مدتِ بعد از دعوا توی سالن رفته بود و تمام حرصش رو روی کیسه بوکس خالی میکرد
به خاطر بردن بطری آبی که جا گذاشته بود به سالن رفتی
با دیدنش درحالی که دست هاش روی زانو هاشه و نفس نفس میزنه تعجب ریزی کردی
بی اهمیت سمتش رفتی و بطری آب رو روی سکوی کوچیک کنار دیوار گذاشتی
صدای برخورد بطری به سنگ های مرمرِ سکو، بیان‌گر حضورت بود و تو با صدای بلند حضورت رو اعلام کردی: بطری آب رو آوردم برات!
دست هاش از روی زانو هاش بلند شد و با نگاهش چشم هات رو طلب کرد
نفسش رو تازه کرد و به طرفت اومد
انقدری بهت نزدیک شد و صدای شکافته شدن هوا با تنفسش رو میشنیدی!
همچنان در حالی که نفس نفس میزد شروع به صحبت کرد: میخوای منم تلافی کنم خانم جئون؟؟ خوشت میاد بقیه هم بدن منو ببینن؟ ها؟؟ چه حسی پیدا میکنی؟ نمیتونی درک کنی!! می‌دونی چرا؟ چون من انقد برات ارزش قائلم! که می‌دونم فقط متعلق به توعم! ولی تو..با اینکه می‌دونی متعلق به منی...باز هم سعی داری آزارم بدی!

نگاهش رو از شونه هات تا نوک انگشتات کشید و ادامه داد: لطفا...لطفا دوباره تکرارش نکن! چون نمیتونم تضمین کنم کارم رو!!!
سرش رو به قصد تنفس توی انحنای گردنت فرو کرد و بوسه های آرومی به گردنت زد
با صدای آروم ادامه داد: چون عاشقتم انقد حساسم...وگرنه گور بابای بقیه!






خبببببب بلوبریام
نظرتون؟؟
یه. لایک و کامنت کوچولو می‌تونه خیلییی خوشحالم کنه
دوستون دارمممم:›
دیدگاه ها (۳۷)

درخواستی زیاد بودهبه همین علت مین شوگا براتون آوردم:))

جوری که خودم ضعف کردم غیر قابل توصیفه»»»»»»»»»

وقتی به خاطر لباست که بازه بحث بزرگی داشتین و حسودی می‌کنه"د...

وقتی به خاطر لباست که بازه بحث بزرگی داشتین و حسودی می‌کنه"د...

٬٬روی نیمکت پارک نشسته بود و کلاغ ها رو میشمرد تا بیاد بهشون...

چندپارتی☆p.2سرت به یک طرف پرت شد و چند ثانیه فقط زنگ گوش هات...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁹" ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط