نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P56
بادیگارد های دیگه از ترس فرار کردن
(ویو کوک )
رفتم سمت در اصلی بازش کردم رفتم داخل خونه کسی نبود توی خونه ولی صدای جیغ ا.ت بود مطمئنم
داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که صدای تق تق چیزی از طبقه بالا اومد رفتم بالا
؟؟؟؟؟!؟!
_معلوم هست داری چیکار میکنی (داد)
+ارباب (گریه )
ا.ت گریه کنان به سمتم اومد و یک راست خودش رو توی بغلم جا کرد
منم محکم گرفتمش
_جیمین چرا اینجوری میکنی؟(داد)
×چحوری اومدی داخل ؟(داد)
اومد سمتم و دست ا.ت رو گرفت و کشید ولی من محکم ا.ت رو گرفته بودم
_دستت رو بکش
×چی؟(همراه با پوزخند)
_ولش کن(داد)
دستش رو ول کرد
_ایندفعه گذشت ولی بدون دفعه دیگه ازت نمیگذرم
ا.ت رو براید بغلم کردم و بردم بیرون از خونه
گذاشتمش زمین بهش نگاه کردم
_خوبی ؟چیزیت نشده ؟
+...هق ....کجا.....کجا بودی....هق؟.....در نبودنت ....هق .....
بغلش کردم سرش رو نوازش کردم
_میدونم ...میدونم که دیر رسیدم ...ببخشید ...ببخشید
سرش رو گرفتم و به سمت صورتم آوردم به چشمای یه رنگ شبش خیره شدم درون چشماش دریایی از ناراحتی موج میزد
سرم رو نزدیک تر کردم و چشماش رو بوسیدم دستاش رو به دور گردنم انداخت
+د....دیگه ..هق نت...هق تنهام ...هق نزار...
_هووم تنهات نمیزارم
شرمنده این چند روز درسا خیلی زیاد بود
P56
بادیگارد های دیگه از ترس فرار کردن
(ویو کوک )
رفتم سمت در اصلی بازش کردم رفتم داخل خونه کسی نبود توی خونه ولی صدای جیغ ا.ت بود مطمئنم
داشتم دور و بر رو نگاه میکردم که صدای تق تق چیزی از طبقه بالا اومد رفتم بالا
؟؟؟؟؟!؟!
_معلوم هست داری چیکار میکنی (داد)
+ارباب (گریه )
ا.ت گریه کنان به سمتم اومد و یک راست خودش رو توی بغلم جا کرد
منم محکم گرفتمش
_جیمین چرا اینجوری میکنی؟(داد)
×چحوری اومدی داخل ؟(داد)
اومد سمتم و دست ا.ت رو گرفت و کشید ولی من محکم ا.ت رو گرفته بودم
_دستت رو بکش
×چی؟(همراه با پوزخند)
_ولش کن(داد)
دستش رو ول کرد
_ایندفعه گذشت ولی بدون دفعه دیگه ازت نمیگذرم
ا.ت رو براید بغلم کردم و بردم بیرون از خونه
گذاشتمش زمین بهش نگاه کردم
_خوبی ؟چیزیت نشده ؟
+...هق ....کجا.....کجا بودی....هق؟.....در نبودنت ....هق .....
بغلش کردم سرش رو نوازش کردم
_میدونم ...میدونم که دیر رسیدم ...ببخشید ...ببخشید
سرش رو گرفتم و به سمت صورتم آوردم به چشمای یه رنگ شبش خیره شدم درون چشماش دریایی از ناراحتی موج میزد
سرم رو نزدیک تر کردم و چشماش رو بوسیدم دستاش رو به دور گردنم انداخت
+د....دیگه ..هق نت...هق تنهام ...هق نزار...
_هووم تنهات نمیزارم
شرمنده این چند روز درسا خیلی زیاد بود
۷.۰k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.