صداش ترکیبی از بغض و لرز بود....بغضی که خیلی وقته توی گلو
صداش ترکیبی از بغض و لرز بود....بغضی که خیلی وقته توی گلوش به غل و زنجیر بسته شده...اکاش تو چشاش جمع شد....کلودی کسی نبود که جلوی بقیه گریه کنه
دستاشو گذاشت جلو صورتش....از رو موتورش پیاده شد و رفت اونور تر...میاکو رفت دنبالش....کیوکو و جیمین خیلی عصبی شده بودن...اعصابشون بزور کنترل کرده بودن....قرار نبود به این سادگیا بگذرن....اوناهم دیگه جزئی از این نقشه ان
میاکو کلودی رو بغل کرد و موهاشو نوازش میکرد....لباس میاکو بخاطر اشک های کلودی خیس شده بود....اونا دوتا دوست بودن....دوست هاس چند ساله
از قبل ازینکه مادر کلودی بمیره دوست بودن....
میاکو اشکاشو پس زد و جدی به کلودی گفت
میاکو:هی....کلودی....برای گریه کردن وقت زیاد داریم....الان باید به فکر تیکه تیکه کردن اون باشیم...این اشکا رو تمومشون کن ببینم
کلودی:اره همینطوره
کیوکو :کلودی....میاکو...همه چی از فردا شروع میشه
جیمین:بد نیست یکم دعوا و خونریزی داشته باشیم....تازه اول ماجراعه
دستاشو گذاشت جلو صورتش....از رو موتورش پیاده شد و رفت اونور تر...میاکو رفت دنبالش....کیوکو و جیمین خیلی عصبی شده بودن...اعصابشون بزور کنترل کرده بودن....قرار نبود به این سادگیا بگذرن....اوناهم دیگه جزئی از این نقشه ان
میاکو کلودی رو بغل کرد و موهاشو نوازش میکرد....لباس میاکو بخاطر اشک های کلودی خیس شده بود....اونا دوتا دوست بودن....دوست هاس چند ساله
از قبل ازینکه مادر کلودی بمیره دوست بودن....
میاکو اشکاشو پس زد و جدی به کلودی گفت
میاکو:هی....کلودی....برای گریه کردن وقت زیاد داریم....الان باید به فکر تیکه تیکه کردن اون باشیم...این اشکا رو تمومشون کن ببینم
کلودی:اره همینطوره
کیوکو :کلودی....میاکو...همه چی از فردا شروع میشه
جیمین:بد نیست یکم دعوا و خونریزی داشته باشیم....تازه اول ماجراعه
۴.۸k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.