^Love on a rainy night^
پارت ۷_
_اوک نیو داره یخ میزنه ، همهشم بخاطر بی عقلیای ماعه !
÷آره ، بیچاره فقط یه تیشرت خالی پوشیده
_برگردیم؟
÷آره منم موافقم
بعدم یواشکی به دور و بر نگاه کردو در گوشم گفت
÷اگه برنگردیم الاناس خونش یخ بزنه
به زور جلو خندهمو گرفتم
_یااااا زشتههه
÷راس میگم خب
_خیله خب حالا ، پاشو زود به بچه ها بگو جمع کنیم بریم
÷یوروووبووون من خوابم میاد گمشید بریم
=یااا تازه میخواستیم تفریحو شروع کنیییم
یه لبخندِ خفه شو تا خفهت نکردم به هیسان زدم
_هیسان شی ؛ نظرت چیه بذاریمش برای یهروز دیگه؟
×هیسان راس میگه هنوز سر شبهه
_یااا تو دیگه چی میگی جینی شیییی !
لدفن آدم باشید ، باباااا اوکنیو داره قندیل میبندههه
^او مشکل منم؟
اشکالی نداره من خوبم
_یااا اوکنیو شییی عذاب وجدانم بسهمه همینجوری ، اینارو میگی بدتر میشههه
^نه من خو....آپپپچوووو(صدای عطسه مثلن😂)
رفتم پیشش کتمو درآوردمو دادم بهش شانس بدم زیرش یه تاپ پوشیده بودم
_بیا اوکنیو شی ، قبول نکنی میزنمتاااا
^نمیشه اخه خودت....
_یااااا منو ول کن خودت مهم تری
لیسونگی که تا الان مثه بز بهمون نگاه میکرد اومد و کت خودشو داد به اوکنیو
×اوکنیو شی تو اینو بپوش
کت منم گرفت و انداخت رو دوشم
همه باهم (دوشادوش😂) راه افتادیم به سمت درخروجی به زمین نگاه میکردم و راه میرفتم
=تو یه تاکسی جا میشیم؟
_فک نکنم
&اووووو
صدای کلفت آشنایی بود..... چانبین؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
نههههه اگه خودش باشه....
اگه خودش باشه....
یا لیسونگ میمیره یا چانبین !....
سرمو بلند کردم....
خودش بود ! چانبین با پوزخند داشت بهم نگاه میکرد.....
خبب میخوام کخ بریزم شرط بذارممم
خیلییی هیجانی شددد
شرط : ۱۰ کامنت
۱۰ لایک :)
حمایت یادتون نره خوشگلامممم
ملسی♡
#رمان
#بی_تی_اس
#رمان_عاشقانه
#رمان_فانتزی
#مدرسه
#دبیرستان
#ویسگون
#فیک
_اوک نیو داره یخ میزنه ، همهشم بخاطر بی عقلیای ماعه !
÷آره ، بیچاره فقط یه تیشرت خالی پوشیده
_برگردیم؟
÷آره منم موافقم
بعدم یواشکی به دور و بر نگاه کردو در گوشم گفت
÷اگه برنگردیم الاناس خونش یخ بزنه
به زور جلو خندهمو گرفتم
_یااااا زشتههه
÷راس میگم خب
_خیله خب حالا ، پاشو زود به بچه ها بگو جمع کنیم بریم
÷یوروووبووون من خوابم میاد گمشید بریم
=یااا تازه میخواستیم تفریحو شروع کنیییم
یه لبخندِ خفه شو تا خفهت نکردم به هیسان زدم
_هیسان شی ؛ نظرت چیه بذاریمش برای یهروز دیگه؟
×هیسان راس میگه هنوز سر شبهه
_یااا تو دیگه چی میگی جینی شیییی !
لدفن آدم باشید ، باباااا اوکنیو داره قندیل میبندههه
^او مشکل منم؟
اشکالی نداره من خوبم
_یااا اوکنیو شییی عذاب وجدانم بسهمه همینجوری ، اینارو میگی بدتر میشههه
^نه من خو....آپپپچوووو(صدای عطسه مثلن😂)
رفتم پیشش کتمو درآوردمو دادم بهش شانس بدم زیرش یه تاپ پوشیده بودم
_بیا اوکنیو شی ، قبول نکنی میزنمتاااا
^نمیشه اخه خودت....
_یااااا منو ول کن خودت مهم تری
لیسونگی که تا الان مثه بز بهمون نگاه میکرد اومد و کت خودشو داد به اوکنیو
×اوکنیو شی تو اینو بپوش
کت منم گرفت و انداخت رو دوشم
همه باهم (دوشادوش😂) راه افتادیم به سمت درخروجی به زمین نگاه میکردم و راه میرفتم
=تو یه تاکسی جا میشیم؟
_فک نکنم
&اووووو
صدای کلفت آشنایی بود..... چانبین؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!
نههههه اگه خودش باشه....
اگه خودش باشه....
یا لیسونگ میمیره یا چانبین !....
سرمو بلند کردم....
خودش بود ! چانبین با پوزخند داشت بهم نگاه میکرد.....
خبب میخوام کخ بریزم شرط بذارممم
خیلییی هیجانی شددد
شرط : ۱۰ کامنت
۱۰ لایک :)
حمایت یادتون نره خوشگلامممم
ملسی♡
#رمان
#بی_تی_اس
#رمان_عاشقانه
#رمان_فانتزی
#مدرسه
#دبیرستان
#ویسگون
#فیک
۴.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.