(سخت گیر) پارت سی و چهارم
(سخت گیر) پارت سی و چهارم
ا.ت: چی من نمیخوردم
کوک: خودتو نزن به اون را
تو اتاق پیداش کردیم
ا.ت: من بخدا از این نمیخوردم
من گفتم که وقتی سوپ رو خوردم
حالم بد شد
کوک:چرا میخواستی بچه رو بکشی
چرا چرا من بهت گفتم که اگه نمیخوایش
بهم میگفتی پس چرا اینکارو کردی
ا.ت: من همچین کاری نکردم
کوک: ول کن بابا
ا.ت: کجا میری
کوک: جایی که ترو نبینم
ا.ت: تروخدا نرو
ــــــــــــــــــــــــــــــ
سه روز بعد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
همه باهام خوب بودن
به جز کوک واقعا ناراحت
بودم که بخاطر کاری که
نکردم باید قهر کنم
/:امشب عروسیه دیگه
ا.ت: بله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
من اماده بودم یه آرایش
ساده ای کردم موهامو مدل دادم
ا.ت: کوکی جون آماده کن میخوایم
بریم
کوک:برو بیرون میخوام عوض کنم
ا.ت: چی
کوک: همین که شنیدی برو بیرون
ا.ت: من زنتم
کوک: زنمی که زنمی یعنی باید
نگاه کنی بهت گفتم برو بیرون
اومد
اومد دستمو گرفت پرتم کرد پایین
ا.ت: ایی کوک دردم گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
واقعا ا.ت رو دوست دارم نمیتونم
باهاش قهر باشم ولی نمیتونم باور کنم
چیزی که خودش میدونست من خیلی
دوست دارم و ازم بگیره وقتی که از اتاق
پرتش کردم بیرون گفت
ا.ت: ایی کوک دردم گرفت
خواستم برم ولی نرفتم صدای
آروم گریه هاشو میشنویدم قلبم
داشت از وسط نصف میشد دلم
میخواست برم بغلش کنم و بوسش
کنم ولی واقعا نمیتونستم اماده کردم
درو باز کردم
کوک: گریه نکن آرایشت
خراب میشه
ا.ت: تروخدا کوک چرا
اذیتم میکنی بخدا من
اون قرصارو نمیخوردم
کوک: بریم
دستشو گرفتم و داشتم
میبردم
ا.ت: ایی دستم ترو خدا نکن
دردم میگیره
#فیک
#کوک
ا.ت: چی من نمیخوردم
کوک: خودتو نزن به اون را
تو اتاق پیداش کردیم
ا.ت: من بخدا از این نمیخوردم
من گفتم که وقتی سوپ رو خوردم
حالم بد شد
کوک:چرا میخواستی بچه رو بکشی
چرا چرا من بهت گفتم که اگه نمیخوایش
بهم میگفتی پس چرا اینکارو کردی
ا.ت: من همچین کاری نکردم
کوک: ول کن بابا
ا.ت: کجا میری
کوک: جایی که ترو نبینم
ا.ت: تروخدا نرو
ــــــــــــــــــــــــــــــ
سه روز بعد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
همه باهام خوب بودن
به جز کوک واقعا ناراحت
بودم که بخاطر کاری که
نکردم باید قهر کنم
/:امشب عروسیه دیگه
ا.ت: بله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب
من اماده بودم یه آرایش
ساده ای کردم موهامو مدل دادم
ا.ت: کوکی جون آماده کن میخوایم
بریم
کوک:برو بیرون میخوام عوض کنم
ا.ت: چی
کوک: همین که شنیدی برو بیرون
ا.ت: من زنتم
کوک: زنمی که زنمی یعنی باید
نگاه کنی بهت گفتم برو بیرون
اومد
اومد دستمو گرفت پرتم کرد پایین
ا.ت: ایی کوک دردم گرفت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
واقعا ا.ت رو دوست دارم نمیتونم
باهاش قهر باشم ولی نمیتونم باور کنم
چیزی که خودش میدونست من خیلی
دوست دارم و ازم بگیره وقتی که از اتاق
پرتش کردم بیرون گفت
ا.ت: ایی کوک دردم گرفت
خواستم برم ولی نرفتم صدای
آروم گریه هاشو میشنویدم قلبم
داشت از وسط نصف میشد دلم
میخواست برم بغلش کنم و بوسش
کنم ولی واقعا نمیتونستم اماده کردم
درو باز کردم
کوک: گریه نکن آرایشت
خراب میشه
ا.ت: تروخدا کوک چرا
اذیتم میکنی بخدا من
اون قرصارو نمیخوردم
کوک: بریم
دستشو گرفتم و داشتم
میبردم
ا.ت: ایی دستم ترو خدا نکن
دردم میگیره
#فیک
#کوک
۱۵.۱k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.