(سخت گیر) پارت سی و ششم
(سخت گیر) پارت سی و ششم
ا.ت
داشتم میرقصیدم با پسره
نگاه کردم دیدم کوک و نیست
خواستم برم دنبالش دیدم پشت
سرمه
کوک: خوب نیست وقتی بچه داری
اینقدر برقصی
پسره: خب دختر عمو من برم
ا.ت: باشه
کوک: پسر عموت بود
ا.ت: آره چی حسودی کردی
میخوای بیای پاهامو بشکونی
کوک: نه بهفکر بچم بودم
جکسون: بَه جونگکوک
کوک: بَه آقا داماد مبارکه
جکسون:چرا شما نمیرقصید
یه اهنگ دیگه بخش
میکنن شما هم برقصید
کوک: من هستم ولی ا.ت
فکر نکنم بتونه
ا.ت: چرا میتونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
آهنگ رو پخش کردن
دقیقا یادم به روز عروسی
خودمو ا.ت افتاد که خیلی خوشحال
بودم
درحال رقص بودیم و چشمامون رو به
روی هم خیلی دلم میخواست بهش
بگم دوست دارم نمیتونستم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
/:اینا باهم صلح کردن
م.ک: نمیدونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از عروسی در حال
برگشت به خونه بودیم
ا.ت: کوکی خیلی خوش گذشت
کوک....
ا.ت: هنوز قهری
کوک....
ا.ت: خودتو لوس نکن دیگه
#کوک
#فیک
ا.ت
داشتم میرقصیدم با پسره
نگاه کردم دیدم کوک و نیست
خواستم برم دنبالش دیدم پشت
سرمه
کوک: خوب نیست وقتی بچه داری
اینقدر برقصی
پسره: خب دختر عمو من برم
ا.ت: باشه
کوک: پسر عموت بود
ا.ت: آره چی حسودی کردی
میخوای بیای پاهامو بشکونی
کوک: نه بهفکر بچم بودم
جکسون: بَه جونگکوک
کوک: بَه آقا داماد مبارکه
جکسون:چرا شما نمیرقصید
یه اهنگ دیگه بخش
میکنن شما هم برقصید
کوک: من هستم ولی ا.ت
فکر نکنم بتونه
ا.ت: چرا میتونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کوک
آهنگ رو پخش کردن
دقیقا یادم به روز عروسی
خودمو ا.ت افتاد که خیلی خوشحال
بودم
درحال رقص بودیم و چشمامون رو به
روی هم خیلی دلم میخواست بهش
بگم دوست دارم نمیتونستم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
/:اینا باهم صلح کردن
م.ک: نمیدونم
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
بعد از عروسی در حال
برگشت به خونه بودیم
ا.ت: کوکی خیلی خوش گذشت
کوک....
ا.ت: هنوز قهری
کوک....
ا.ت: خودتو لوس نکن دیگه
#کوک
#فیک
۱۶.۶k
۰۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.